۱۳۸۹ دی ۱۷, جمعه

از چاله سانسور تا چاه خودسانسوری


حقیقت این است که روزنامه‌ها امروز کمتر حرف جدیدی برای مخاطبان دارند. روزنامه‌نگاری تحقیقی به محاق رفته است و دبیران مطبوعات ترجیح می‌دهند با محتوای کنترل شده خبرگزاری‌های دولتی، نیمه‌دولتی و شبه‌دولتی صفحات خود را از رویدادهای مربوط به عرصه سیاست، اجتماع و اقتصاد پرکنند. بخشنامه‌های پشت هم نهادهای کنترلی با هدف تحدید منابع مورد استفاده روزنامه‌نگاران و هراس مدیران مطبوعات از برخورد قهری و سخت با مطبوعاتی که خطوط قرمز را رعایت نمی‌کنند و در کنار آن پررنگ‌تر شدن خطوط قرمز و مشخص نبودن محدوده دم دولت، آنچه که محمدخاتمی در روز آخر ریاست جمهوری‌اش مهمترین دستاورد دولتش را مشخص بودن آن می‌دانست و به انصاف هم سخن درستی بود، سبب شده است تا کار دستگاه‌های کنترلی آسان‌تر شود. محتوای روزنامه‌ها غالبا از فیلتر مشخصی در درون خود تحریریه‌ها می‌گذرد و محتوا بیش از هر زمان دیگر کنترل شده و یکدست است.

علاوه بر این گشاده‌دستی روزنامه‌نگاران در اعطای امتیاز نظارت تام و کامل بر آثارشان، برخی قواعد کلیدی تحریریه را بر هم زده است. امروز بیش از آنکه نظام‌نامه مشخصی درباره حدود و چارچوب‌های کلی مطبوعات وجود داشته باشد؛ بیش از هر زمان دیگری شاهد این هستیم که سلیقه اشخاص بر تحریریه‌ها حکم‌فرما شده است. چاله سانسور که معمولا خطوط قرمز پررنگ و مشخصی درباره امور خاص داشت به چاه عمیق و پردردسر خودسانسوری و به موازات آن اعمال سلیقه‌های غیرحرفه‌ای بر محتوای مطبوعات تبدیل شده است. مرز این تا بدانجاست که گاهی از سر استیصال آرزوی روزهای خوب سانسور را می‌کنیم که چند ماهی یکبار و گاه ماهی چندبار خبر توقیف نشریه‌ای را می‌شنیدیم که خطوط مشخص سانسور را رد کرده است و در قبال هزینه توقیفش گره از رازی گشوده و یا نوری را به سیاهه‌ای تابانده است.

 اعمال سلیقه‌های فردی بیش از هر چیز روزنامه‌نگاری امروز ما را در حوزه محتوا به یکنواختی و نداشتن پویایی کشانده و انگیزه تحول و تنوع را از او گرفته است، اولویت‌های خبری روزنامه‌ها یکسان شده‌اند و خبر اختصاصی به معنای کلاسیک آن دیگر به سختی در روزنامه‌ها یافت می‌شود. این‌ها همه یک روی سکه افتادن روزنامه‌نگاری به چاه خودسانسوری و اعمال سلیقه‌های فردی است.

روزگاری را به یاد می‌آورم که یک روزنامه اصلاح‌طلب وقتی با بخشنامه‌ای دولتی برای برداشتن بخشی از مطالبش از صفحه مواجه شد،‌ ترجیح داد آن ستون‌ها را به احترام مخاطب، سپید بگذارد و توضیح کوتاهی بدهد که به دلیل سانسور رسمی  نمی‌تواند این مطالب را درج کند،‌ یا روزنامه دیگری که هر روز تیتر دستوری نهادهای کنترلی را در صفحه یک خود قرار می‌داد و بالای آن می‌نوشت این مطلب «به دستور» چاپ شده است. نوستالژی روزنامه‌هایی که برای مخاطبشان احترام بیشتری قائل بودند و جای ستون‌هایی که سانسور رسمی آن‌ها را برداشته بود را با «مطالب کم دردسرتر» پر نمی‌کردند، بیشتر احساس می‌شود. و اما روی دوم سکه، شور و حال روزنامه‌نگاری در سال‌های اخیر به خاموشی گرویده است. روزنامه‌های دست به عصا، ‌روزنامه‌نگاران کم‌انگیزه و محتوای نسبتا یکدست کنترل‌شده امروز، بازار مطبوعات ما را به فضای جدیدتری وارد کرده است: کاهش تیراژ و یا کاهش تعداد صفحات خبری و افزایش نسبی قیمت. این پدیده نیز از نتایج و شاید از عوامل غیرمستقیم خودسانسوری است. با این تفاوت که این‌بار با کاهش فضای مطالب خبری روزنامه و در عمل متوقف ساختن جریان اطلاعات، سانسوری از نوع دوم را خود مطبوعات تحت تاثیر شرایط محیطی ایجاد کرده‌اند.

دست آخر اینکه روزنامه‌نگاری امروز ما در اثر پدیده خودسانسوری در حوزه محتوا به یکنواختی رسیده است و با کاستن از صفحات خبری و یا از مجموعه صفحات روزنامه و یا با افزایش بهای آن هر روز به این سو می‌رود که همین محتوای پر نقص موجود نیز به دست همگان نرسد و همین آب‌باریکه جریان اطلاع‌رسانی نیز به زحمت جریان یابد. عدم اقبال نسبی به روزنامه‌ها نیز هم علت و هم معلول این شرایط دوگانه است.
---
منتشرشده در بولتن انجمن صنفی روزنامه‌نگاران

هیچ نظری موجود نیست: