۱۳۸۹ دی ۱۱, شنبه

تصویر رسانه‌ای افغان‌ها در ایران و جهان

شاید شما هم این توصیف آرمانی از رسانه ها را شنیده باشید که «رسانه‌ها همچون آیینه ای بازتاب واقعیت هستند»؛ امروزه محافل آکادمیک و اصحاب تحریریه روزنامه ها بیش از هر زمان دیگری چنین توصیفی از موقعیت کنونی رسانه ها را نادرست و دور از واقعیت می دانند. مفاهیمی نظیر انگاره سازی، چارچوب بندی و در نهایت بازنمایی (که سوژه اصلی این گزارش است) در متون علمی و بحث های نظری و عملی رسانه ها رشد کرده اند به خصوص با فراگیرشدن پخش سراسری شبکه های ماهواره ای و روزنامه هایی که هم به کمک اینترنت و هم به کمک توسعه زیرساخت فناوری چاپ و توزیع، مخاطبانی از سراسردنیا را پیش روی خود می بینند، بیش از هر زمان دیگری این اتفاق نظر وجود داردکه واقعیت یک چیز است و ساخت رسانه از واقعیت چیز دیگری است. یکی از مهم ترین راهبردهای سیاست بازنمایی در رسانه ها کلیشه سازی است. کلیشه گروه اجتماعی مورد نظر را تا حد یک یا چند ویژگی ساده تقلیل می دهد و قضاوت را در مورد آن ها آسان می کند و این قضاوت آسان معمولاً مورد استقبال عامه مردم واقع می شود. رسانه ها برای ساخت این کلیشه ها از راه های گوناگونی استفاده می کنند.


نخستین رویکرد رسانه ها در کلیشه سازی ارائه تصویری غلط از گروه مورد نظر است. این تصویر غلط به دو شیوه ارائه می شود. نخست اینکه گروه مورد نظر نادیده گرفته می شود. مثلاً یکی از مسائل پیش روی رسانه های آمریکا در ابتدای قرن 19 این بود که اسپانیایی زبان ها و مهاجرانی که از آمریکای لاتین برای زندگی به ایالات متحده آمده بودند راهی به رسانه های جریان اصلی نداشتند و به قول «هکتور توبار» روزنامه نگاری با اصلیت گواتمالایی که سال ها برای لس آنجلس تایمز قلم زده است، این مهاجران با وجود اینکه شهروندان قانونی ایالات متحده نیز بودند مورد توجه روزنامه ها قرار نمی گرفتند حتی خود نیز با پذیرش این نگاه از دایره مخاطبان روزنامه کنار رفته بودند. شیوه دومی که برای ساخت تصویر غلط به کار گرفته می شود پررنگ کردن حضور گروه مورد نظر در عرصه ای خاص است. مثلاً زمانی که از جرم و جنایت سخن به میان می آید، رسانه های ایالات متحده پیکان حملات خود را به سوی جوانان رنگین پوست و مهاجران جنوبی نشانه می روند. این تاکید رسانه ها بر مهاجران در کنار اظهارنظر پلیس و مقامات قضایی برای برخورد جدی تر و محکومیت های سنگین تر برای برخورد با عوامل این ناامنی های اجتماعی سبب می شود که قدرت و نظارت پلیس در مناطقی که جوانان مهاجر زندگی می کنند بیشتر شده و بدون توجه به نابرابری های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی زمینه ساز برخی ناهنجاری ها و درگیری میان پلیس و این جوانان شده و در نهایت به افزایش ناامنی در مناطق مهاجرنشین منجر شود؛ به این گونه پیش بینی مورد نظر رسانه ها نیز برآورده شده است.  دومین رویکرد رسانه ها در کلیشه سازی نمایش محدود و ثابت و پایدار رفتار گروهی خاص است. مثلاً جوانان سیاه پوست در نمایش های تلویزیونی اغلب به عنوان خلافکار و ولگرد نشان داده می شوند. هکتورکوبار که زمانی تنها روزنامه نگار مهاجر در روزنامه لس آنجلس تایمز بوده است، می گوید روزنامه های آمریکایی برای پوشش خبری مربوط به مهاجران اغلب بر تعارض های فرهنگی و «دیگری» بودن آن ها تاکید می کنند و به عمیق تر شدن فاصله میان «خودی ها» و «غیرخودی ها»یی که ساخته رسانه ها هستند، کمک می کنند.

افغان ها سوژه بازنمایی

روی کار آمدن طالبان و حادثه یازدهم سپتامبر دست به دست هم دادند تا افغانستان از سوی نیروهای ائتلاف بین المللی با محوریت ایالات متحده مورد تهاجم قرارگیرد. حمله به افغانستان و متعاقب آن سقوط حکومت طالبان زمینه سازی بازنمایی هایی متعددی از واقعیت اجتماعی موجود در افغانستان در رسانه های بین المللی شد. پوشش خاص افغان ها در فیلم های سینمایی و بازی های کامپیوتری به نماد و نشانه ای از تروریسم و بنیادگرایی در غرب تبدیل شده است حتی منجر به ایجاد فاصله ای اجتماعی میان افغان هایی که با لباس سنتی خود تردد می کنند و جوامع میزبان آنها شده است. از سوی دیگر هزینه جنگ در افغانستان باید به گونه ای به کمک بازنمایی‌های رسانه‌ای و تحت تاثیر خواست اصحاب قدرت به عنوان مهم ترین منبع بازنمایی رسانه ها توجیه می شد. این نگاه به افغانستان قبل و بعد از طالبان در پژوهشی روی بازنمایی تصویر زنان افغان در عکس های ارسالی خبرگزاری آسوشیتدپرس مورد بررسی قرار گرفته است که نتایج آن درس های جالبی را در مورد بازنمایی به ما می آموزد.

این پژوهش در گازت بین المللی ارتباطات در سال 2004 درج شده است. در حالی که قبل و بعد از سقوط طالبان اوضاع عمومی زنان افغان تغییر چندانی نکرده است، چون باور عمومی در جوامع غربی بر این بوده است که افغان ها و به طورخاص زنان افغان پس از سقوط طالبان باید با «آزادی» بیشتری روبه رو شوند و احتمالاً پوشیه های خود را از صورت بردارند، توجه به خروجی این خبرگزاری معتبر بین المللی با توجه به فاکتورهای متعددی دچار تغییر شده اند. در تصاویر انتخاب شده از میان تصاویر خروجی این خبرگزاری زنان پس از سقوط طالبان فعال تر، تعاملی تر و از نظر اجتماعی فعال تر تصویر شده اند. به زبانی دیگر تصاویری که از زنان افغان پس از سقوط طالبان انتخاب شده است، تغییرات مهمی به لحاظ استفاده از چارچوب های بصری با توجه به مواردی چون زاویه دوربین، فوکوس، فاصله اجتماعی و نقش زنان نشان می دهد. برای مثال در دوره پس از سقوط طالبان تصاویر بیشتری از زنان در محیط های اجتماعی و کاری و بدون پوشش سنتی زنان افغان از خروجی خبرگزاری انتخاب و در روزنامه های غربی منتشر شده است.

به دلایل فرهنگی و سنتی بسیاری از زنان افغان تمایلی به برداشتن پوشیه و تغییر در پوشش خود حتی پس از سقوط طالبان نداشتند و تنها اندکی از آن ها چنین تغییری را پذیرفتند. برای این تغییر در چارچوب بصری عکس‌های انتخاب شده از افغانستان می توان دو دلیل یافت، نخست اینکه به هرحال پس از سقوط طالبان دسترسی بیشتر به چنین فضاهایی وجود داشته و دوم اینکه دبیران مطبوعات سعی داشتند با زیرکی تصاویر بیشتری را از آزادی به دست آمده برای زنان افغان به تصویر بکشند تا حمایت عمومی را برای آنچه سیاستمداران غربی «جنگ علیه تروریسم» نامیدند، برانگیزانند.
در حالی که معدود عکس های خبرگزاری آسوشیتدپرس از زنان افغان بدون پوشیه و یا در محیط های اجتماعی در بسیاری از روزنامه های غربی چاپ شد اما پژوهش ها نشان می دهد این نوع از تصاویر تنها یک درصد تصاویر خروجی این خبرگزاری از افغانستان را تشکیل می دهند. این نوع انتخاب دبیران روزنامه ها به خوبی نشان می دهد فاصله میان واقعیت اجتماعی موجود در افغانستان و بازنمایی رسانه ها از آن تا چه اندازه بوده است. گافمن، پژوهش گر و اندیشمند ارتباطی که نظریه تحلیل چارچوب را مطرح کرد بر این باور است اگرچه این تصاویر از جنس زن و مرد رفتار واقعی زنان و مردان را نشان نمی دهد  اما اینها درک مردم از رفتار زنان و مردان را بازنمایی می کنند و در نهایت تصویر مورد نظر رسانه های غربی از یک افغانستان بدون طالبان را شکل می دهد. انتخاب تصاویری مشابه از خروجی این خبرگزاری از سوی دبیران روزنامه های مختلف غربی بار دیگر بحث های انتقادی در مورد دروازه بانی خبر در رسانه های غربی را که کاملاً متاثر از گفتمان استعماری غرب نسبت به شرق است و در انتخاب تصاویر از کشورهای شرقی به خصوص کشورهای اسلامی مورد استفاده قرار می گیرد، نشان می دهد.

بازنمایی افغان ها در ایران

داستان بازنمایی افغان ها در روزنامه های ایران که ادامه گزارش درباره آن است به بازدید سال گذشته 11 تن از روزنامه نگاران برجسته افغان از ایران بازمی گردد. این روزنامه نگاران به عنوان میهمان انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران با تنی چند از چهره های فرهنگی و سیاسی از تحریریه چند روزنامه سراسری بازدید کردند. در یکی از این بازدید ها دبیر گروه حوادث یکی از روزنامه های پرتیراژ که از قضا صفحه حوادث پرسروصدایی هم داشتند در گزارشی درباره اخبار حوادث ایران به میهمانان افغان می گوید 70 درصد جرم و جنایت ها در ایران توسط افغان‌ها انجام می شود، مساله ای که سبب رنجش خاطر بسیار میهمانان می شود و نخستین پرسشی که به ذهن می آید این است که مگر دو میلیون افغانی که اکثراً برای پس اندازی متناسب به سخت ترین کارها تن می دهند چگونه می توانند در یک اکثریت هفتادمیلیونی 70 درصد جرائم را مرتکب شوند و اگر اینگونه است چرا زندان های ایران پر از افغان های مجرم نیست؟ «بصیر هلمندی» یکی از روزنامه نگاران افغان در تبیین شرایط افغان ها در ایران در سایت کابل پرس می گوید رسانه های ایران نقش مهمی در برجسته شدن جرائم مربوط به افعان ها در میان مردم و شکل گیری تصویر یک قاتل، بچه دزد و سارق کمک کردند. در تبیین بیشتر این مساله دکترحسینعلی افخمی استاد ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی با اشاره به اینکه «کلیشه سازی» به عنوان یک مفهوم در علوم اجتماعی سابقه ای دیرینه دارد، می گوید: «در این دیدگاه این باور وجود دارد که وسایل ارتباط جمعی قالب هایی برای بیان برخی مفاهیم مشخص دارند. پرداختن به این کلیشه رسانه ای به این صورت که یک مفهوم به یک کل تعمیم داده شود، معمولاً برای خبرنگار و مخاطب راحت تر است.»

دکتر افخمی اشاره می کند کلیشه ها مثبت و منفی هستند مثلاً این کلیشه وجود دارد که آلمانی ها انسان های وقت شناسی هستند. در مقابل کلیشه هایی منفی هم هستند مثل این باور که مغول ها انسان های بی رحمی هستند یا یک قومیت و نژاد ویژگی منفی خاصی را دارد. افخمی تاکید می کند این کلیشه ها در کاریکاتورهای مطبوعاتی بسیار به کار می آیند. اشاره فوق به کاریکاتور را می توان به طرح جلد اخیر مجله آمریکایی نیویورکر نسبت داد که در آن برای تخریب چهره اوباما میان رای دهندگان عوام آمریکایی او را در لباس اعراب مسلمان و همسرش را در پوشش شبه نظامی نشان می داد در حالی که تصویری از بن لادن نیز بر دیوار اتاق قرارداشت. اینگونه بهره برداری از کلیشه های موجود در روزنامه های آمریکایی تائید این نکته است که کلیشه مسیر را برای فهم مطلب کوتاه می کند و این خطری است که افخمی درباره آن هشدار می دهد و می گوید روزنامه نگاران باید دقت کنند کمتر اسیر این کلیشه ها شوند.


استاد دانشگاه علامه طباطبایی درباره بازنمایی می گوید: «در بازنمایی این باور وجود دارد که واقعیت نسبی است و روزنامه نگار هرگز نمی تواند واقعیتی را عیناً منعکس کند و تنها بخشی از واقعیت را که می بیند، منعکس می‌کند به همین دلیل به طور نسبی می‌توان گفت روزنامه‌نگاری عینی‌گراتر است یا کلیشه‌ای‌تر.» وی همچنین با اشاره به اینکه از فتح هندوستان در چهارصد سال قبل دیگر ایران از قالب یک حکومت با نژادهای متنوع درآمده است و با مشکلاتی که کشورهای استعماری متاخر و یا کشورهای چند نژادی مثل ایالات متحده با آن روبه رو هستند کمتر مواجه است، درباره مهاجران به ایران و پوشش خبری آن ها به سابقه حضور آنها در ایران اشاره می‌کند و می‌گوید: «در دهه 50 فیلیپینی‌ها، کره‌ای‌ها و تعدادی هم از افغان ها برای کار وارد ایران می شوند. به علت درآمد نفتی و کمبود نیروی کار این نیروهای خارجی جذب شدند. به همین دلیل در این دوران با مهاجران خارجی در بازار ایران روبه رو هستیم و این کلیشه ها شکل گرفت. مناسبات آن موقع دیپلماتیک دولت سبب می شد که به برخی از کلیشه ها در مورد افغان ها در ایران دامن می زد. تجزیه و تحلیل محتوای مطبوعات آن دوران اولین رگه های این تصویرسازی را مشخص می کند». دکتر افخمی ریشه بازنمایی را در قدرت می داند: «به طور کلی از منظر کسانی چون گرامشی کار رسانه بازنمایی قدرت و ایدئولوژی حاکم است. بخش دیگر کار کلیشه نیز بعد حرفه ای دارد. روزنامه نگار گاه برای اینکه راه کوتاه تری برود و مخاطب بیشتری به دست آورد به سراغ کلیشه ها می رود. در کشورهایی که روزنامه نگاری عامه پسند و کیفی به طور مشخص از هم جدا هستند، شاهد این هستیم که روزنامه های عامه پسند صرفاً برای جلب توجه مخاطب به کلیشه ها دامن می زنند و برای راحت تر کردن کار خود و آسان کردن قضاوت مردم به سراغ استفاده از کلیشه ها می روند.»

به عقیده افخمی در مورد افغانستان چند دلیل تاریخی برای ساخته شدن و دامن زدن به کلیشه های منفی وجود دارد: «یکی سقوط سلسله صفویه توسط افغان ها و دوره حکومت آنها بر ایران است، دومین مساله جدایی افغانستان از ایران است که چالش های خاص خود را داشت و سومین مساله قطع آب رودخانه هیرمند در دهه 50 است که دولت وقت را به چالش با افغان های مهاجر در ایران کشاند و به برخی بازنمایی ها و کلیشه ها در روزنامه ها انجامید.» افخمی به این نکته هم تاکید می کند که در مقابل این کلیشه های منفی کمتر به کلیشه‌های مثبت درباره افغان ها پرداخته شده است: «در شش ماه اول جنگ نیروهای داوطلب افغان در جبهه‌های جنگ عراق و ایران حضور داشتند اما ما ذکری از آنها نمی‌بینیم. درصد بالایی از فعالیت های سخت و دشوار مانند کارهای ساختمانی و حفر چاه و نظیر اینها توسط افغان ها انجام می شود اما درعین حال مورد تحقیر نیز قرار می‌گیرند مثلاً چند سال قبل یکی از روزنامه ها تیتری زد با این مضمون که برای نجات دونفر کارگر افغان یکی از ماموران آتش نشانی جان داد یعنی اینطور وانمود می شود که ارزش یک نفر مامور آتش نشان ایرانی از دو نفر کارگر افغان که بر اثر بی احتیاطی کارفرما و ناشی‌گری مامور آتش‌ نشانی کشته شدند، بیشتر است در حالی که مساله مرگ انسان به هر حال مساله مهمی است همچنین در مورد جرائم افغان ها نیز بزرگنمایی می شود و اگر جرم مشابهی توسط یک ایرانی و یک افغان انجام شود به احتمال زیاد مورد دوم تیتر اول صفحات حوادث را به خود اختصاص می دهد».

در نظامنامه های اخلاقی این تاکید وجود دارد که یکی از وظایف روزنامه نگار کاهش آسیب است. از این منظر بازنمایی افغان ها در رسانه های ایران به کمک کلیشه های منفی آنها نظیر تجربه غرب درباره مهاجران تنها به بی اعتمادی میان مردم و مهاجران دامن می زند که این بی اعتمادی به صورت بالقوه می تواند امکان تعارض را افزایش دهد و این رویکرد بر خلاف اصول اخلاقی حرفه روزنامه نگاری است. دکتر افخمی در این باره تاکید می کند از نظر حرفه ای خبرنگار حق ندارد قومیت و ملیت مجرم و حتی محله و شهر او را در خبر اعلام کند زیرا کلیشه‌ای در ذهن ها درباره بقیه افراد هم محلی و همشهری او شکل می گیرد.

---

اين نوشتار پيش‌تر در روزنامه سرمايه منتشر شده بود.

هیچ نظری موجود نیست: