سیاهنمایی واژه متداولی در ادبیات سیاسی ایران شده است. رسانهها و چهرههای سرشناس سیاسی رقیب معمولا متهمهای اصلی سیاهنمایی هستند. آنها از سوی رقبا متهم میشوند که در قضاوت، نیمه خالی لیوان را دیدهاند. متهم میشوند که خدمات را نادیده گرفتهاند و از سر ناآگاهی و یا عامدانه، به دروغ درباره عملکرد رقیبشان داستانسرایی کردهاند و یا تخلفی کوچک را بزرگ جلوه دادهاند. سینماگران هم معمولا در میان متهمان سیاهنمایی قرار دارند. آنها که متهم میشوند «جشنوارهای» فیلم میسازند و تصویر خوبی از ایران ارائه نمیدهند. همه اینها به کنار، رسانهها متهمان اصلی سیاهنمایی هستند. متهمند که نقد منصفانه را کنار گذاشتهاند و عیار را از آن ستادهاند و از همه چیز میگویند الّا واقعیتهای مربوط به عملکرد سیاستگذاران سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی.
حساسیت ویژه بر روی جایگاه رسانهها به خوبی نشان میدهد که همگان بر اهمیت آنچه که در رسانهها درج میشود، آگاهند. یکی از سندهای مهم برای تحلیل تاریخ معاصر همین برگهای مطبوعاتی است که منتشر میشوند و به عنوان یک سند در کنار سایر سندهای تاریخی موجود برای قضاوت درباره اکنون استفاده میشوند. با همه اینها هرچقدر هم تلاش شود باز سیاهنمایی، تا آنجایی که به دروغهای عیان آغشته نشود، امری بسیار نسبی است. همین نسبی بودنش باعث میشود دامنه آن بسیار گسترده شود و گاه سادهترین نقدها را نیز دربرگیرد. این وضعیت البته مختص ایران هم نیست. در هر گوشه دنیا رسانههای منتقد دولتها ممکن است در نوشتن نقد علیه حزب حاکم آنقدر پیش بروند که به یکسره ندیدهگرفتن نتایج مثبت عملکرد آنها و بیان یکپارچه نتایج منفی عملکرد و یا زیر سئوال بردن اساس منطق موجود برای تصمیمهای سیاستمداران متهم شوند؛ با همه اینها هیچجا این واژه به اندازهای که در ایران شنیده میشود، به کار نمیرود و باب نیست. برای درک این پدیده و بررسی ابعاد آن باید چند دیدگاه نظری را مرور کنیم. نخست درباره عینیگرایی بگوییم كه سالیان درازی است مسئله اول روزنامهنگاری در دنیا است و مفهومی مانند سیاهنمایی نیز ذیل آن معنی میشود و بعد درباره نگاه به رسانه از منظر نظریههای متاخر و كنشگری اجتماعی و سیاسی كه یكسره رسانهها را ایدئولوژیك میداند و در چنین شرایطی سخن گفتن از اطلاعرسانی بدون سوگیری را به مزاحی قدیمی شبیه میداند.
عینیگرایی؛ شیرینی ناتمام
روزنامههای قرن ۱۷ و ۱۸ روزنامههای «عقیدتی» بودند. در چاپخانههای کوچک منتشر میشدند و روزنامهنگاران در دوره شکلگیری نخستین نظامهای دموکراتیک در غرب، با دفاع از آزادی بیان، نقش رکن چهارم دموکراسی را داشتند. اما با گذشت زمان و تنوعبخشی به مخاطبان روزنامهها و افزایش تیراژ آنها، روزنامهنگاری از یک جایگاه اندیشهای به یک حرفه رسمی تبدیل شد که میباید دارای اصول و قواعد مشخصی باشد. این اصول حرفهای تحت تأثیر نظام لیبرالی بازارمحور بر دنیای رسانهها شکل گرفتند. شکلگیری این نظام از سوی دیگر نشأت گرفته از نیروی گریز از مرکزی بود که بر اثر تلاشهای انجام گرفته برای آزادی مطبوعات از بند دولتها صورت گرفته بود. در همین چارچوب رشد سرمایهداری و پیشرفت امکانات فنی راه دور و توسعه فناوریهایی که روزنامهها به کمک آنها منتشر میشدند در کنار ایجاد امکان توزیع بینالمللی و سراسری برای اخبار در قالب رسانههای فراملیتی و همچنین توسعه نظام اقتصاد رسانهها سبب شد تا این نظام تازه آمده، برای سروسامان دادن به حرفه روزنامهنگاری تلاش کند.
در نظام بازار اصل عینیت خبر به یکی از معیارهای مهم در سنجش اخلاق خبرنگاری تبدیل شد. سازمانهای جدید رسانهای از ابتدای قرن نوزدهم برای تولید مطالب «عینی و بیطرفانه» که قابلیت عرضه به طیف گستردهتری از مشتریان را داشته باشد، ارزش ویژهای قایل شدند به این ترتیب سوگیری گستردهتری که در سازمانهای خبری در انتخاب و اولویتدهی به موضوعهای خبری وجود دارد، ذیل مسئله دیگری به نام عینیگرایی و رعایت بی طرفی قرار گرفت. شکلگیری چنین روندی با انتقاد دغدغهداران آزادی بیان قرار گرفته است. کندی جونز، یکی از دستاندرکاران مطبوعات عامهپسند بریتانیا میگفت که پیش از این تحول در عرصه مطبوعات، روزنامهنگاری یک حرفه آزادیگرا بود. اما اکنون به شاخهای از فعالیتهای تجاری تبدیل شده است.
به هر حال و با وجود انتقادهای مطرح شده در آن مقطع عینیگرایی به اصل اول روزنامهنگاری در دهههای بعدی تبدیل شد. بر اساس همین باور، روزنامهنگاری تحقیقی شکل گرفت. روزنامهنگاران به عنوان دیدهبان فعالیتهای دولتها در سطح ملی و جهانی شناخته شدند و حرفه روزنامهنگاری با کنشگری سیاسی و اجتماعی پیوند خورد. با همه اینها رویدادهایی که در دهههای پایانی قرن بیستم روی دادند، مسیر را تغییر دادند. مثلا در متون نظری رسانهها، از جنگ خلیج فارس به عنوان یکی از نمونههایی نام برده میشود که در آن جریان خبری رسانهها به عنوان بخشی از برنامه نظامی نیروهای چندملیتی عمل میکردند. آمریکاییها با درسگرفتن از امکان اطلاعرسانی گشادهدستانهای که در جریان جنگ ویتنام به رسانههایشان داده بودند این بار تنها در چارچوبهای نظامی مشخصی اجازه انتشار اخبار را دادند. به این ترتیب از فشار افکار عمومی و گروههای ضدجنگ کاسته میشد و رسانهها کمتر میتوانستند آثار ناخواستهای را بر جریان جنگ بگذارند.
نمونه جنگ خلیج فارس، مشتی است نمونه رویه کلی رسانههای بزرگ در جهان. در حال حاضر روزنامهنگاران به شدت از اینکه علایق شخصیشان در کار رسانهای دخالت دهند منع میشوند و خوب در این راه یک مرامنامه اخلاقی سفت و سخت بهترین راه حل برای کنترل آنهاست. مرامنامههای اخلاقی موجود بسیار بر وظایف روزنامهنگاران تأکید کردهاند. اینکه راست بگویند، منابع خبری را چک کنند، منصفانه و متوازن بنویسند و مواردی مانند اینها؛ ولی این مرامنامهها کمتر برای سازمانهای رسانهای نسخه پیچیدهاند. به همین دلیل هم شماری از اندیشمندان رسانهای با کلاننگری در باب وظایف اجتماعی رسانهای از لزوم شکلگیری یک رویکرد اخلاقی کلان برای رسانهها سخن گفتهاند: روزنامهنگاری صلح. که در حقیقت مجموعهای از توصیههای اخلاقی برای رسانههای فراملیتی و بزرگ است و از آنها میخواهد کمتر بر آتش جنگافروزیهای جهانی بدمند و ملتها را به جان یکدیگر نیندازند. زشتی جنگ را برای همه بگویند و گزارشگری جنگ را به ارایه آمار سربازهای کشتهشده فرونکاهند. از مردم بگویند و از آنهایی که در نتیجه چنین حوادثی آسیب میبینند و معمولا در خروجی رسانههای بزرگ غایب هستند. در حقیقت روزنامهنگاری صلح از لزوم پرداختن به واقعیتهای جهان میگوید و سعی دارد به گونهای با رویه مقابله کند.
کنشگری و رسانه: رهاورد دنیای بعد مدرن
شمار مهمی از تجربههای رسانهای معاصر، تجربههایی هستند که از رسانههای جریان اصلی فاصله دارند. نخستین نمونه این رسانهها در دهه هفتاد و هشتاد در آمریکای لاتین ظهور یافتند. رسانههایی که برای آنها نامهای گوناگونی پیشنهادشده است. شهروندی، جایگزین و یا کنشگر هر کدام به نوعی بازنمایاننده این مفهوم هستند. معدنچیان بولیویایی به عنوان گروهی به حاشیه رانده شده از نخستین گروههایی بودند که از رادیوهای محلی برای احقاق حقوق خود استفاده کردند. بعد از آنها گروههای دیگر خواهان برابری در حوزههای فرهنگ، جامعه و سیاست از رسانهها استفاده کردند و به نظم متداول آنها نیز تن ندادند. مخالفان جهانیشدن، طرفداران حقوق زنان، اقلیتهای سیاسی و گروهها مشابه؛ آنها نه تنها کیفیت حرفهای را در درجه اول توجه خود قرار ندادند بلکه اصول اساسی و کلاسیک روزنامهنگاری حرفهای را زیر سئوال بردند. آنها به نوعی دنبال کننده اندیشه مدافعان پست مدرنیسم بوده و از پایان عصر روایتها و نظریههای کلان سخن میگویند. به اعتقاد آنها، اکنون به روایتهای محلی، موقت، و محدود نیازمندیم و روایتهای کلان حق مطلب را درباره رویدادهای جهان ادا نمیکنند.
جماعت روزنامهنگاران حرفهای نیز به دلایلی متفاوت کسانی که تجربهگر رسانههای جایگزین هستند را روزنامهنگار نمیدانند. دلیل آنها شاید از این باور نشئت بگیرد که تنها از درون یک ساختار نهادمند و حرفهایشده است که روزنامهنگاران میتوانند تجربه حرفهای داشته باشند. ایدئولوژی چنین ساختارهایی، محدوده روزنامهنگاری را تا تصمیم بر روی اینکه چه چیزی خبر است، رویکردها به اینکه چگونه باید خبر جمع کرد، تصمیمگیری درباره اینکه فلان خبر را چه کسی بنویسد و اینکه چطور ارائه شود، پیش میبرد. میتوانیم این ایدئولوژی را به عنوان نظام عینیت نامگذاری کنیم. رفتارهای رسانههای جایگزین به جای تسلیم شدن به نظام، آن را به چالش میکشد. چالش آنها هم بعد معرفت شناسی دارد و هم هنجاری. ایدهآل هنجاری روزنامهنگاری حرفهای شده بر طبیعت واقعگرایانه اخبار تاکید دارد و برپایه این فرض تجربی است که «واقعیتهایی» در جهان وجود دارند و این امکان وجود دارد که آنها را به درستی و بدون سوگیری شناخت (هنجاری روزنامهنگاری گسست از پیشفرض). ایدهآل هنجاری روزنامهنگاری جایگزین بر خلاف این میگوید: گزارشگری همواره در احاطه ارزشهایی (شخصی، حرفهای و سازمانی) است و بدینگونه هرگز ممکن نیست که واقعیتها را از ارزشها جداکرد. این باور به چالشی معرفتشناختی منجر میشود: صورتهای متفاوتی از دانش ممکن است تولیدشوند که خود نسخههای چندگانه و متفاوتی از «حقیقت» را از رسانههای تودهای ارایه کنند. این نسخههای چندگانه نشاندهنده ساخت اجتماعی خبرها هستند. هیچ روایت برتری وجود ندارد، هیچ تفسیر یکتایی از رویدادها وجود ندارد. نظام عینیت تنها یکی از راههایی است که میتوانیم براساس آن خبر را بسازیم. زمانی که وجود ساخت اجتماعی خبرها را میپذیریم، چرا باید به سادگی روزنامهنگاری جایگزین را به دلیل اینکه محدودیتهای هستیشناختی و هنجاری مشابهی با جریان اصلیها ندارد، رد کنیم؟
در چنین فضایی درك مفهوم بازنمایی آسان میشود. اینكه توجه داشته باشیم رسانهها واقعیت منطبق با باور خود را از یك رویداد میسازند. در اینجا برساختهایی از واقعیت را داریم كه بسته به تعهد اخلاقی و زیرساخت نظری مورد قبول اصحاب رسانه و همچنین نوع نگاه مخاطبان – همسو یا غیرهمسو با رسانه- سیاه یا سفید قلمداد شود. برای همین مثلا سیاستهای رفاهی دولت در یک کشور اروپایی برای یک حزب دست چپی اقدامی درخور و شایسته و برای حزب محافظهکار اقدامی خلاف مصالح جامعه است.
----
منبع: حقوق حرفهای روزنامهنگاران/جلد یکم، دکتر کاظم معتمدنژاد، دفتر مطالعات و توسعه رسانهها، ۱۳۸۶
منتشر شده در ویژهنامه «روزنامهنگاری ایرانی»
گروه مطالعات رسانه روزنامه خراسان، آبانماه 1388