۱۳۹۴ مهر ۷, سه‌شنبه

تبعات «فوروارد کردن» در بحران‌‌ها

فاجعه غم‌انگیز منا از منظر رسانه‌ای یک اهمیت ویژه داشت، اینکه در دوران گسترش بی‌نظیر اپلیکیشن‌‌های اجتماعی و پیشتاز همه آنها «تلگرام» روی داد و کاربران ایرانی پا به پای اعلام اخبار و تصاویر جدید از آن، در تلگرام فعال بودند و اظهارنظر و جست‌وجوی اخبار جدید و بحث درباره ریشه‌های رویداد، در همان ساعت‌هایی که هنوز دلایل احتمالی آن هم روشن نشده بود، در جریان بود. همچنین عطش دریافت اخبار جدید کاربران هر خبری را بدون توجه به ابعاد انتشار آن و میزان درستی یا نادرستی‌اش بازنشر می‌دادند. نام چهره‌های مشهور به عنوان قربانیان حادثه وبدون توجه به اثر آن بر خانواده آنها بازنشر می‌شد و یا خبر می‌آمد که این فاجعه اقدامی تروریستی یا به دستور مستقیم شاه عربستان بوده است و او از پنجره‌ای مشرف بر رویداد مشغول نظاره بوده است. برخی دیگر هم پا را فراتر گذاشته و مثلا جمله‌ای از بیانات امام(ره) را بازنشر می‌دادند که گویای این بود ایشان در مقطعی مردم را دعوت به نرفتن به حج و ترک واجب کرده‌ است که مطالعه پس و پیش جملاتی که نقل می‌شد، این ادعا را هم نقض می‌کرد.   
برای ما روزنامه‌نگاران مقررات و اصول کار حرفه‌ای زیادی پیش‌بینی شده است که براساس آن مجبور هستیم به هر خبری که به گوشمان می‌رسد شک کنیم، درباره‌اش تحقیق کنیم و تا از صحت و درستی مطمئن نشده‌ایم آن را برای مخاطبانمان بازگو نکنیم، مخصوصا که بحرانی مانند فاجعه پریروز منا پیش آمده باشد، ولی در این ساختارهای جدید آنقدر گردش اطلاعات و اخبارِ آمیخته در راست و دروغ زیاد است که حتی فرصت دسته‌بندی و بررسی آنها هم به سختی به دست می‌آید. به همین دلیل اگر شهروندان، که این روزها چه بخواهیم و چه نخواهیم شریک کاری ما روزنامه‌نگاران در عرصه خبر هستند، با رویکرد سواد رسانه‌ای انتقادی با این اخبار و تصاویر روبرو نشوند و مخصوصا در بحران‌ها قبل از بازنشر هر خبری درباره تبعات «فوروارد» کردن آن تأمل نکنند، کار هم برای آنها و هم برای روزنامه‌نگاران دشوارتر می‌شود و به سختی می‌توان به یک چارچوب قابل قبول برای پالایش اخبار در شرایط پیچیده و سخت رسید.  


منتشرشده در روزنامه همشهری/ 5 شهریور 1394

۱۳۹۴ شهریور ۹, دوشنبه

مکتب اسلام اجتماعی / مروری بر گفتمان تبلیغی امام موسی صدر



شهریورماه امسال 37 سال از ربودن امام موسی صدر می‌گذرد. تجربه درخشان حضور و مدیریت جماعت مسلمانان شیعه لبنانی توسط او، اگر چه در قیاس با زمان طولانی ناپدیدیِ اجباری او کوتاه و گذرا بود، اما به لحاظ ایجاد یک بستر تجربی و عملی برای رشد و توسعه جماعتی شیعیان لبنان، حضوری موثر و قابل توجه است. او به عنوان یک روحانی شیعی و با هدف سرپرستی شیعیان لبنان به این سرزمین سفر کرد، تا چندسال قبل از ورود او به لبنان «در بیروت همه روزنامه فروش‌ها، واکسی‌ها، حمال‌ها، ماموران آسانسور و گارسون‌ها» شیعه بودند. این تصویر را موسی صدر از هنگام ورودش به بیروت تصویر کرده است. واقعیت ذهنی و تجربه زیسته امام موسی صدر تا آن روز چنین تصویری از دین را برنمی‌تابید و موعظه از فراز منبر، در عین بی‌خبری از وضع اجتماعی و اقتصادی جامعه پایین منبر را منطقی نمی‌دانست، برای همین در یکی از سخنرانی‌هایش در همان دوران می‌گوید که: «دعوت اگر صحیح و توأم با عمل نباشد و وضع اجتماعی دعوت کننده یا هم مذهبان او بد باشد، کم اثر خواهد بود. اصولا یکی از بزرگترین دلیل‌ها برای بطلان ادعای دعوت کننده، همان وضع اجتماعی اوست. آخر چطور ممکن است که مردم،‌ ادعای مسلمانی را که اسلام را ضامن سعادت دنیا و آخرت می‌داند باور کنند در حالی که فقر و جهل و مرض و کثافت آنها را فراگرفته است و اخلاق تجار و روش جوانان و رفتار سیاست‌مداران همه فاسد و منحرف است؟ این خود سند بی‌اعتباری مدعای هر دعوت‌کننده‌ای است».

براساس چنین باوری گام اول در اصلاح وضعیت شیعیان لبنان به تأسیس جمعیت خیریه احسان و نیکوکاری منجر می‌شود. هدف اول هم محو تکدی‌گری به صورت عام و میان شیعیان به صورت خاص است. کمک‌های خرد و اندک روی هم جمع می‌شوند و برای اشتغال و کمک به متکدیان تدبیر اندیشیده می‌شود. دیگرخواهی و مبسوط اندیشی جمعیت در جامعه چندفرهنگی لبنان هم موثر واقع می‌شود و شماری از مسیحیان هم به میان حامیان مالی جمعیت اضافه می‌شوند، فعالیت‌های حمایتی‌اش گسترده می‌شود و مجموعه عملکرد این جمعیت به ارتقای تصویر اجتماعی و اقتصادی شیعیان در جامعه لبنان کمک می‌کند. در گام بعد برای مشارکت اجتماعی زنان مسلمان فکری می‌شود. باید شرایطی فراهم شود که فضای اجتماعی باعث محدودیت فعالیت‌های زنان مسلمان و مومن نشود و به همین دلیل به مرور درهای جمعیت احسان و نیکوکاری به روی زنان نیز گشوده می‌شود. سرمایه اجتماعی جمعیت و اندیشه پویا و جامعه‌محور موسی صدر سبب می‌شود تا شرایط حضور برابر برای همه زنان با باورها و پوشش‌های مختلف در فعالیت‌های اجتماعی شیعیان فراهم شود، نگاهی که تا کنون نیز در مجموعه موسسات صدر در لبنان حفظ شده است. امام موسی صدر در گام سوم به اصلاح و بهینه‌سازی مراسم مناسبتی مذهبی می‌پردازد و با زمان‌مند کردن و متنوع ساختن برنامه‌های این نشست‌ها جوانان را باردیگر پای بساط مجالس مذهبی می‌آورد. همچنین با همراهی شهید چمران و راه‌اندازی مدرسه صنعتی «جبل عامل» مهارت‌آموزی و توانمندسازی جوانان در دستور کار قرار می‌گیرد. در کنار این، راه اندازی مدرسه پرستاری برای دختران و ساماندهی شمار زیادی فعالیت‌های آموزشی، دینی و تفریحی برای جوانان در کنار توانمندسازی اقتصادی و اجتماعی شیعیان سبب می‌شود تا به مرور با ارتقای سطح زندگی، بهبود وضعیت اجتماعی و در نهایت افزایش آگاهی، شأن اجتماعی و مطالبه‌گری سیاسی جامعه شیعیان لبنان ارتقاء یابد، میراثی که تا کنون نیز باقی مانده است. مجموعه این فعالیت‌ها تبلور نگاه اجتماعی موسی صدر به تبلیغ دین است، جایی که خودش درباره این روند می‌گوید: «دایره دعوت و تبلیغ خود را به مومنان و اهل مسجد محدود نخواهم کرد. بلکه فراتر از مسجد در باشگاه‌ها، مدارس و دانشگاه‌ها نیز به سخنرانی می-پردازم. می‌کوشم تا اعتماد جوانان را نسبت به توانمندی و صلاحیت دین در انطباق و همگامی با زندگی جدیدشان هر قدر هم که پیشرفت و تحول یافته باشد، به دست آورم.»

با چنین باوری گفت‌وگو به عنوان یک هدف و به عنوان یک روش برای رسیدن به جامعه آرمانی در دستور کار امام موسی صدر قرار گرفت. او نه تنها باب گفت‌وگو با جوانان و زنان را گشود و شرایط را برای رشد و تعالی آنها از مسیر گفت‌وگو هموار ساخت،‌ بلکه از آن هم فراتر رفت و گفت‌وگو با «دیگران» را نیز در دستور کار قرار داد. رابطه خوب او با سران اهل سنت و مسیحیان لبنان به جایی رسید که در رویدادی نادر در موعظه روز عید مسیحیان در کلیسای کبوشین در محراب کلیسا ایستاد برای مسیحیان سخن گفت: «اینک خود را کنار شما می‌یابم، هم اندرزگو و هم اندرزپذیر. با زبان خود سخن می‌گویم و با قلب خود می‌شنوم». مجموعه فعالیت‌های امام موسی صدر در لبنان در دو شاخه اصلی حرکت محرومین (فعالیت‌های اجتماعی و توانمندسازی) و جنبش امل (سرواژه: افواج مقاومت لبنان و اولین طلیعه مقاومت لبنانی برابر رژیم اشغالگر اسراییل) استوار و پایدار ماند و نهادهای اجتماعی و خدمت عمومی در حوزه مسایل اجتماعی و همچنین حرکت‌های بعدی مقاومت لبنانی از دل همین تلاش‌ها پدیدار شدند. نگاه تبلیغی امام موسی صدر به عنوان یک روحانی صاحب مکتب شیعه، آموزنده است و می‌توان جریان‌ساز باشد: اسلام اجتماعی و مردم‌گرا که در آن ترویج دینداری، ترویج زندگی اجتماعیِ مبتنی بر گفت‌وگو، تشریک مساعی و زیست بهتر است.

۱۳۹۴ شهریور ۷, شنبه

سواد رسانه‌ای کاربردی در بسترهای جدید موبایلی اندک است

شفقنا رسانه- زکیه جورابراهمیان: «اگر یک آریایی هستی این پیام را برای ده نفر بفرست» جمله ای که در پایان بعضی از پیام های موبایلی و اینترنتی دیده می شود و مخاطب را ترغیب می کند تا یک پیام خاص را بازنشر و آگاهی عمومی درباره ی ایده ی مورد ادعا در متن یا یک خبر نجات بخش را افزایش دهد. ایده هایی نژادپرستانه، ملی گرایانه و اخباری نجات بخش درباره ی یک محصول وارداتی که سلامت عمومی را به خطر می اندازد. ایده ها و اخباری که اغلب تحریف شده و غلط هستند یا اگر اطلاعات درستی هم دارند، از زمان انتشار آنها مدت زیادی می گذرد و مخاطب با سطح سواد رسانه ای پایین آن را درست می داند و منتشر می کند. هشتگ #نهضت_ضد_ جفنگ برای مقابله با همین پیام های نادرست، غیر علمی و زرد در فضای مجازی شکل گرفت. پدرام الوندی روزنامه نگار و کارشناسی ارشد علوم ارتباطات اجتماعی، ایجاد کننده ایجاد این هشتگ، هدفش را واکنش سریع و کوتاه به این محتواها می داند. گفت وگوی تلگرامی شفقنا رسانه با الوندی به ابعاد مختلف این موضوع می پردازد که در ادامه می خوانید.
هدف و چرایی ایجاد هشتگ ضد جفنگ چه بود ؟
متاسفانه سرعت گسترش و همه‌گیری ابزارهای اجتماعی مبتنی بر تلفن همراه بیش از غنای محتوای فارسی موجود برای نشر در آن است. به همین دلیل ما شاهد گردش محتواهایی غالبا سطحی، نازل و بدون تعارف «به درد نخور» در این فضا هستیم. بخشی از این مطالب سرگرمی‌های گذرا مانند لطیفه‌ها و مانند اینها هستند. اما بخش مهمتری از این محتواها به داده‌های غلط، تحریف شده و بدون پشتوانه تاریخی، علمی و مستند باز می‌گردد. من به عنوان یک روزنامه نگار حاضر در این ساختار شبکه ای و کسی که درباره سواد رسانه ای در بسترهای اجتماعی حساس بودم، هشتگ #نهضت_ضد_جفنگ را  به راه انداختم تا بتوان خیلی کوتاه و سریع به این دست محتواها  واکنش نشان داد.
با این شرایط، آیا برنامه‌ای برای گسترش این هشتک در ابعاد گسترده تر را دارید؟
نه، یعنی اصلا اعتقادی ندارم که در این فضاها باید به دنبال این رفت تا هر کنشی ابعاد بزرگی پیدا کند. ممکن است افراد زیادی آن را بشناسند یا حتی بعد از مدتی فراموش شود. برای من مهم این است در فضای اطرافم بتوانم موثر باشم نه این که همه فضاهای وب را تغییر دهم که در ساختار جدید گردش اطلاعات اصلا شدنی هم نیست.
قطعا همین که در فضای اطراف خودتان موثر باشید، عاملی برای تاثیرگذاری در فضاهای دیگر هم می شود.
بله، همین طور است. اما من برنامه‌ای برای گسترش این ایده ندارم و اگر هم داشته باشم امری شدنی نیست. ولی ممکن است در فضاهای دیگر هم اثر بگذارد.
همان طور که خودتان هم اشاره کردید، ما شاهد تولید محتواهای سطحی و بدون منبع درست در فضای مجازی هستیم. شاید این امر درباره محتواهایی با جنبه سرگرمی توجیه پذیر باشد اما درباره محتواهایی با جنبه حیاتی و علمی مثل مسایل پزشکی یا شیوع یک بیماری و … ممکن است هراس زیادی را در بین مخاطبان این پیام ها ایجاد کند، به نظر شما چرا ما در تولید این نوع از محتوا کمتر به درست یا غلط بودن مطالب اهمیت می‌دهیم؟
من از یک زاویه دیگر به این سوال پاسخ می دهم. البته این درک من از موضوع است. نمی توانم خودم را جای تولیدکنندگان این «جفنگ»ها بگذارم. آنها را درک نمی کنم. اما به نظرم درباره مخاطبان و مصرف‌کنندگان آنها دو نکته وجود دارد. اول این که، شمار قابل توجهی از آنها تازه وارد‌های فضای مجازی  هستند و دوم، نسبت به کاربران شبکه های اجتماعی(از گودر تا فیس بوک و توییتر و…) عاملیت و تنوع گسترده‌تری دارند. این پیام‌ها توسط آنها اثر دارد. در این فضاهای موبایلی پذیرش صحت یا پسندیدن(like) پیام با بازنشر آن خودش را نشان می دهد و همین که یک مطلب جفنگ در یک روز در چند گروه به دست شما می رسد یعنی مخاطبان از آنها راضی بوده اند.
خب ورود این تازه واردها چه اثری دارد؟
مهمترین اثرش این است که درک آنها و سواد رسانه ای آنها محدود به دنیای غیرآنلاین است. درک آنها از رسانه های الکترونیک است. تلویزیون و رادیو در ایران نماد خبر راست است. وقتی تلویزیون می گوید دیشب در فلان شهر یک نفر پای سگی را گاز گرفت! شما تردیدی نمی کنید این اتفاق عجیب افتاده است. اما فضای مجازی به صورتی است که اگر فیلم آن را هم به ما نشان دهند باید با تردید و دقت، درباره صحت آن تحقیق کنید. خب وقتی درک شما درک رسانه توده ای است (رسانه های الکترونیک سنتی) طبیعتا این وسواس را ندارید و به راحتی می پذیرید. یا وقتی پیام های سلامت را در تلگرام می خوانید مانند برنامه «به خانه بر می گردیم» که همواره پزشکان معتبری مهمان آن هستند، به پیام تلگرامی اش اطمینان می کنید.
عاملیت بیشتر «کاربر- مخاطب» ها چه اثری می تواند داشته باشد؟
مهمترین اثرش این است که مانند دنیای رسانه‌های زرد هر چه پیام زردتر و اغراق شده‌تر باشد، برای مخاطب جذاب‌تر است. برای همین انبوهی از پیام‌های جفنگ درباره این که «زمان شاه چه خبرها بوده است!» در آن وجود دارد و با خنده کاربران هم رو به رو می شود.
به نکته خوبی اشاره کردید. یعنی می توانیم بگوییم ماهیت تلویزیون از ابتدا مبتنی بر صحت اخبار بوده است به همین دلیل همه منتظر اخبار درست از طریق این رسانه هستند. اما ماهیت و ذات این شبکه ها از ابتدا مبتنی بر تردید و شک بنا شده است مگر تعداد محدودی از گروه هایی که اعضای گروه بر چند و چون اخبار و مطالب، رصد و نظارت کامل دارند و مانع انتشار مطالب نادرست می شوند؟
اجازه دهید توهم توطئه نداشته باشیم… «گروهی» وجود ندارد و امکانش را هم ندارد که وجود داشته باشد و در این سطح وسیع اثر گذار باشد. دست کم من مخالف این نوع نگاه هستم. به هر حال شهوت دیده شدن و لایک یا باز نشر گرفتن در اقلیم رسانه‌های جدید وجود دارد. خیلی از این جفنگ‌ها جالب و جذاب نوشته می‌شوند تا واکنش آنی و مثبتی را بر انگیزند و حمایت بگیرند. این‌ ها را چشم انداز توطئه‌ای نمی بینم.
از زوایه دیگر به این موضوع نگاه کنیم. سواد رسانه‌ای در بین کاربران این شبکه ها چه جایگاهی دارد و چگونه می تواند در جلوگیری از انتشار محتوا و باز نشر اطلاعات نادرست موثر باشد؟
سواد رسانه‌ای کاربردی در بسترهای جدید موبایلی اندک است. کاربر- مخاطب‌هایی که حضور دارند با همان درک‌های پیشینی از رسانه‌های توده‌ای در ایران و اعتماد سنتی شان از این ابزارها استفاده می کنند. به علاوه این که غلبه احساسات و سطحی‌نگری هم در آن زیاد است. این کاربر مخاطب‌ها را نمی توانیم به صورت عام روزنامه نگار شهروند بدانیم. چون شناخت و کاربری شان از فضاهای جدید مدل جدیدی از مخاطب منفعل است. تجربه زیسته خود من در این بسترها نشان می دهد که مشارکت کاربران(که سطح اقلی روزنامه نگاری شهروندی است) منفعلانه و در حد بازنشر جفنگ‌هاست و نه کنشگرانه و فعال(آنچه در تعریف روزنامه نگاری شهروندی سراغ داشتیم).
با این اوصاف، چگونه می توانیم این گروه از مخاطبان منفعل را که به احتمال زیادی علاقه ای هم به بحث های جدی و  کاربردی ندارند و مشارکت آنها محدود به کپی پیست مطالب از یک گروه به گروه دیگر است، به سمت سواد رسانه ای سوق دهیم؟
راهی نداریم! باید صبر کنیم تا ذائقه جدید شکل بگیرد. این مساله هم باید در ساختارهای افقی و متکثر خود این بسترها به مرور بهینه شود. بخشی که تقویت کلیشه‌ها و جذابه های زردنگاری رسانه است و تا ابد باقی خواهند ماند و طبیعی هم هستند. اما آنجایی که مربوط به رو به رو شدن با جفنگیات است، قاعدتا با گذشت زمان بهینه می شود و کاربر مخاطب ها یاد می گیرند که با احتیاط کپی کنند و شک کنند. این شک هم باید مولود خود همان ساختارها باشد. مثل راه اندازی همین هشتگ #نهضت_ضد_جفنگ که هشداری کوتاه به اطرافیانم بود تا حواس خود را جمع کنند. راهی جز اتکا به خود این بسترها به عنوان راه حل بیرونی وجود ندارد.
به نظر شما آیا لازم نیست علاوه بر ایجاد هشتگ مطالبی را تولید کرد که در چرخه همین کپی پیست ها وارد شوند و در گروه های مختلف باز نشر شوند؟
شما می گویید لازم است. من می گویم که لزوم این را ممکن است من احساس کنم ولی نمی توان نسخه پیچید که لازم است. پس عده ای در گوشه ای بودجه بگیرند و محتوای کاربردی تولید کنند! در این بسترهای جدید این رویکردها جواب نمی دهد. مگر خود کاربرها به مرور به این سو بروند که خودشان هم در تولید و تکثیر محتوای معتبر مشارکت کنند. واقعیت این است که هم محتوای زیادی در بستر موبایلی در دسترس نیست و هم ابزارهای خوبی نیست. مگر ما چند اپلیکیشن خوب داریم که مخاطب بتواند روی آن محتوای فارسی با کیفیت بخواند و به سادگی هم روی تلگرام به اشتراک بگذارد.

۱۳۹۴ شهریور ۳, سه‌شنبه

مصاحبه با ضميمه هفتگي دنياي اقتصاد/ خبرنگاري ثانيه‌ به ثانيه‌اي

پدرام الوندی، روزنامه‌نگار و پژوهشگر در حوزه روزنامه‌نگاری شهروندی است. اگرچه او به‌واسطه انتشار ماهنامه داخلی سازمان هلال احمر ایران، گرداننده نخستین رسانه بشردوستانه ایران به‌شمار می‌آید، اما تخصص او در مطالعات شهروندخبرنگاری و پژوهش در حوزه رسانه‌های کوچک با کاربران بسیار است. از الوندی تاکنون مقالات و کتاب‌های متعددی به چاپ رسیده که مهم‌ترین آنها در این باره، دو کتاب با با نام‌های «روزنامه‌نگاری شهروندی» و «روزنامه‌نگاری شبکه‌ای»‌ است.  روزنامه‌نگاری شهروندی نوعی روزنامه‌نگاری است که توسط حرفه‌ای‌ها تولید نمی‌شود، اما کسانی آن را تولید می‌کنند که بیرون از سازمان‌های رسانه‌‌های جریان اصلی هستند. «شهروندان روزنامه‌نگار» معمولا آموزش کمی دیده‌اند یا فاقد مهارت‌های حرفه‌ای روزنامه‌نگاران هستند، اما به‌عنوان یک شهروند، عضو اجتماع فعال یا هوادار، می‌نویسند و گزارش می‌دهند. آنها تولیدکنندگان آماتور رسانه هستند. این کتاب تلاش می‌کند از میان منابع موجود و در دسترس، گوشه‌ای از انبوه مباحث و مفاهیم روزنامه‌نگاری شهروندی در تمام دنیا را مطرح  و راهی برای ورود خوانندگان به دنیایی تازه را فراهم کند. در گفت‌وگوی زیر ابعاد و زوایای مختلف روزنامه‌نگاری و خبرنگاری شهروندی با محوریت شبکه‌های اجتماعی، مورد بررسی قرار گرفته است.

ظهور خبرنگار شهروندها دردوران معاصر محصول چه تحولاتی بود؟
تعریف مدرنی که ما از روزنامه‌نگاری یا خبرنگاری شهروندی سراغ داریم به بعد از توسعه و فراگیری و مردمی شدن اینترنت برمی‌گردد؛ چراکه توسعه اینترنت برای اولین بار به افراد عادی امکان دسترسی به فضاهای جدید را می داد و برای آنها امکان حرف زدن و دیده و شنیده شدن را فراهم می‌کرد. با اولین موج‌های فراگیری اینترنت در دنیا با ظهور سایت‌هایی مثل Indy media که مخالفان جهانی شدن آن را سازماندهی می‌کردند، روزنامه‌نگاری شهروندی کنشگر شکل گرفت. این افراد این سایت‌ها را پایه‌گذاری کرده و از بستر اینترنت برای یک نوع هم‌افزایی، انتقال اطلاعات و همنوایی استفاده کردند. به همین دلیل هر جای دنیا که اعلام می‌شد نشستی مرتبط با جهانی شدن برگزار می‌شود، گردانندگان این سایت می‌توانستند به سرعت سازماندهی کرده و تظاهراتی را در محل برگزاری این نشست برگزار کنند. همه اینها به‌خاطر استفاده خوبی که از بستر اینترنت می کردند، شعارها و رویکردهای یکپارچه داشتند که در آنجا چکش می‌خورد و صیقل پیدا می‌کرد و بعد عملا می‌توانستند در زمانی کوتاه خود را برای تظاهرات اینترنتی آماده کنند. قاعدتا با گسترش و فراگیرتر شدن اینترنت این اتفاق‌ها نیز عمومی‌تر و مردمی‌تر شد؛ اما به همین شدت نیز تغییراتی در آن رخ داد. اگر بخواهیم تقسیم‌بندی کلی از حضور شهروندان در اینترنت داشته باشیم می‌توان آن را در چهار هسته اصلی دید؛ هسته اصلی، پایه‌ای و محوری که من فکر می‌کنم خیلی ارزشمند است و ما وقتی از روزنامه‌نگاری شهروندی صحبت می‌کنیم می‌توان گفت معنی آن را در این هسته می‌بینیم وب سایت‌هایی هستند که توسط شهروندان عادی راه می‌افتند و دنبال یک فضای جدی در فضای واقعی یا آف لاین هستند یعنی یک تشکل، جماعت هم فکر و گروه هم هدفی وجود دارند که از فرصت شبکه‌های اجتماعی یا رسانه‌های اجتماعی و در مجموع می‌توان گفت اینترنت برای پیشبرد اهداف خود استفاده می‌کنند.

چه طیف افراد از این رسانه‌ها بیشترین استفاده را می‌کنند؟
در هسته دوم کسانی هستند که از شبکه‌های اجتماعی استفاده می‌کنند یعنی به شبکه‌های اجتماعی که متعلق به شرکت‌های فراملی است وارد شده، آنجا می‌نویسند، لایک می‌کنند و اطلاعات و اخبار، دیده‌ها و شنیده‌ها و اخبار رسانه‌ها را به اشتراک می‌گذارند اما در واقع زمین بازی متعلق به آنها نیست، متعلق به فیس‌بوک و توییتر و... است. تا پیش از ظهور ابزارهای موبایلی می‌گفتیم که هسته سوم متعلق به تالارهای گفت‌و‌گو، چت‌روم‌ها، گوگل تاک و فضاهایی است که افراد با یکدیگر صحبت می‌کنند و امروز ابزارهای موبایلی هم به آن اضافه شده‌اند هسته چهارم رسانه‌های شخصی مانند وبلاگ‌ها هستند. در این چهار هسته افراد فعال هستند و حضور دارند و این حضور نیز آثاری دارد. یک نکته خیلی مهم این است که طبق تجربه تاریخی، معمولا حضوری در فضای مجازی منجر به یک اتفاق جدی شده و منشأ اثر واقع می‌شود که در همان وب سایت‌های کنشگر انجام گرفته یعنی تجربه‌های جهانی و موارد متعدد نشان می‌دهد که این سایت‌ها توانسته‌اند به‌خاطر اینکه پشت آنها یک عقبه اجتماعی قوی وجود داشته است روی دستور کار سیاسی و رسانه‌های جریان اصلی اثرگذار باشند، اما به مرور مثل تجربه کشورهایی که در بهار عربی دخیل بودند دیدیم که شبکه‌های اجتماعی مثل فیس‌بوک و توییتر نیز موثر شده و بستر فعالیت‌های آف‌لاین شدند، اما عملا به‌خاطر اینکه این شبکه‌ها مالکیت مشخصی دارند خوش‌بینی نسبت به آثار آنها را باید با احتیاط مطرح کرد و از جنبه‌های مثبت آنها با احتیاط بیشتری صحبت کرد، چراکه به هر حال آنها در موقعیت‌های خاص می‌توانند کارکرد خود را از دست بدهند..

شهروند خبرنگاران در این بسترهای جدید چه تحولاتی را در حوزه رسانه رقم زده‌اند؟
تفاوتی که بین شهروند خبرنگاران و خبرنگاران عادی وجود دارد این است که حرفه و وظیفه خبرنگار برای او امکان آموزش دیدن در این عرصه را فراهم می‌کند؛ بنابراین محوریت در کار او تولید است کما اینکه نسل اول شهروند خبرنگار کنشگر که مخالفان سیاسی حکومت‌ها، فعالان محیط زیست یا مخالفان جهانی شدن بودند نیز همین گونه بودند و فعالیت آنها در راستای این بود که بتوانند محتوایی را متناسب با اهداف خود تولید کنند، یعنی کنش‌های آنها هدفمند بود. اما در حالت کلی و به خصوص با گسترش شبکه‌های اجتماعی و ابزارهای موبایلی که در حال حاضر ما به شکل خیلی جدی با آنها سر و کار داریم بیشتر به سمتی می‌رویم که شهروندان به‌عنوان اشتراک تجربیات روزمره یا زیسته خود از آنها استفاده می‌کنند؛ یعنی مساله‌ای که در بحث شهروند خبرنگار جدی می‌شود تجربه زیسته است به‌طور مثال حادثه‌ای اتفاق می‌افتد؛ شما عکس گرفته و توسط ابزارهای موبایلی خیلی سریع به اشتراک می‌گذارید و شاید خیلی زودتر از اینکه یک رسانه بزرگ به این نقطه برسد مطلبی که شما به اشتراک گذاشته‌اید دیده شود و شاید بعد دیگران عکس‌های جدی‌تر، دقیق‌تر و حرفه‌ای‌تر از آن را ببینند؛ یعنی مردم با همین اشتراک تجربه زیسته خود از طریق ابزارهای موبایلی و شبکه‌های اجتماعی عملا به گسترش آن کمک کرده‌اند. اگر برای این امر نیز بخواهیم مدلی را در نظر بگیریم، در مدل‌های سنتی ارتباطات مدل‌هایی مثل خطی یا دومرحله‌ای و غیره داشتیم اما در حال حاضر با مدل‌های دایره‌ای رو‌به‌رو هستیم که در هسته این دایره نیز منابع خبری قرار دارند مثل چهره‌های سرشناس سیاسی، هنرمندان یا فوتبالیست‌ها یا به‌عبارتی سلبریتی‌ها یا افرادی که خود به خود موجب  ایجاد یک خبر برای ما هستند یا ارزش خبری دارند، اما در این دایره دیگر تنها روزنامه‌نگاران نیستند که با آنها سر و کار دارند بلکه هم با روزنامه‌نگاران در ارتباط هستند و هم در کنار آن، در بسترهای مختلف مجازی مثل شبکه‌های اجتماعی، وب‌سایت‌ها و وبلاگ‌ها مثل توییتر که در حال حاضر خیلی متداول شده با شهروندان ارتباط دارند.

در یک دوره سیاستمداران، هنرمندان یا فوتبالیست‌ها وبلاگ داشتند اما اکنون در توییتر فعالیت دارند و عملا پیام خود را هم برای رسانه‌ها می‌فرستند و هم برای مردم، مثل وزیر امور خارجه ایران که وقتی مطلبی را توییت می‌کند شما همزمان با خبرنگار آسوشیتدپرس این توییت را می‌بینید حتی ممکن است به‌عنوان یک شهروند چند دقیقه زودتر ببینید و آن را به اشتراک بگذارید. نکته این است که این زیست بوم خبر یا اقلیم جریان اطلاع‌رسانی تغییر کرده و تبدیل به یک ساختار دایره‌ای شده است؛ زیرا شما دوباره روی آن دیتایی که مستقل از منبع خبری گرفته‌اید فیدبک می‌دهید و برخی اوقات می‌بینید که رسانه‌های جریان اصلی روی این فیدبک‌ها گزارش تهیه می‌کنند. پیش از این آنها به ما اطلاعات می‌دادند و ما روی آن فیدبک می‌دادیم اما در حال حاضر ما راجع به موضوعی صحبت می‌کنیم و آنها تازه می‌گویند بازتاب به‌طور مثال یکی از پست‌های ظریف در شبکه‌های اجتماعی چگونه بوده است؛ یعنی خود این زیست بوم گاهی برای این رسانه‌ها دستمایه‌ای می‌شود تا کسانی که فرصت نداشته‌اند کل فضا را ببینند نیز از موضوع اطلاع پیدا کنند. پس می‌بینیم که این فراگیری فناورانه، گسترش و بهبود دسترسی به اینترنت و بالاخره سواد فناورانه به نسبت افزایش پیدا کرده و افراد زیادی می‌توانند با درجات متفاوتی از مهارت از این دستگاه‌ها استفاده کنند. این امر به گسترش این فضا کمک زیادی کرده و عملا فضای روزنامه‌نگاری حرفه‌ای را تغییر داده و به سمت پدیده روزنامه‌نگاری شبکه‌ای حرکت کرده است.

فکر می‌کنید کاربران شبکه‌های اجتماعی که خود هم تهیه‌کننده و هم مصرف‌کننده اطلاعات و اخبار در این فضا هستند تا چه حد به این شبکه‌ها اعتماد دارند؟
در ارتباطات یک بحث جدی به نام سواد رسانه‌ای وجود دارد. یکی از مسائل اصلی در این بحث این است که به چه اخبار و مطالبی اعتماد کنیم و به چه اطلاعاتی اعتماد نکنیم. این یک مساله ایرانی نیست به این معنا که این گونه نیست که فقط ما در ایران با آن مواجه باشیم بلکه جهانی است و ما بالاخره وارد یک اقلیم جدید شده‌ایم و این اقلیم جدید دیگر چارچوب‌های بسته، مشخص و غیرمنعطف روزنامه‌نگاری را ندارد که باید خبر را چک کرد و مسوولیت خبر را بر عهده گرفت. یک شهروند عادی نیز می‌تواند تولید‌کننده و ناقل خبر باشد، اما یک بحث بسیار جدی مهارت رو‌به‌رو شدن با این انبوه از محتوا است که قاعدتا به‌دلیل سرعت خیلی زیاد گسترش فناوری این مهارت به همان نسبت رشد نکرده است و شاید زمانی و دوره خلأیی لازم باشد تا افراد به جعلی بودن برخی محتواها پی ببرند بنابراین می‌توان گفت به‌دلیل جدید بودن این تجربه افراد تا حد زیادی به آن اعتماد می‌کنند یعنی در مرحله اول براساس یک دوره تجربه استفاده یا اعتماد به اقلیم خبر، اعتماد کاذبی نسبت به محتوای این شبکه‌های اجتماعی و ابزارهای موبایلی وجود دارد اما دوره گذاری طول می‌کشد تا این افراد به تدریج متوجه این موضوع شوند که هر پیامی قابلیت به اشتراک گذاشته شدن را ندارد بلکه باید پیش از آن راجع به صحت پیام جست‌وجو کنند. این چیزی است که به اعتقاد من باید ظرف یکی، دو سال آینده به آن برسیم که به شکلی جدی‌تر با پیام‌های این شبکه‌ها رو‌به‌رو شده و این زیست بوم جدید را بشناسیم.

شکاف‌های بین ساحت غیررسمی و ساحت رسمی خبر را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
ساحت غیر‌رسمی همان چیزی است که روزنامه‌نگاری شهروندی در آن حضور جدی دارد یعنی در حقیقت افراد کوچه و بازار زیست بوم خبر را شکل می‌دهند، می‌نویسند، گفت‌و‌گو می‌کنند و گاه نیز به عمد کذب می‌نویسند. این موج روزنامه‌نگاری شهروندی با تمام خوش‌بینی‌ها و بدبینی‌ها نسبت به آن باعث تحولی در تحریریه شد که از آن به‌عنوان روزنامه‌نگاری شبکه‌ای یاد می‌کنند یعنی گفته می‌شود یک روزنامه‌نگار حرفه‌ای روزنامه‌نگاری است که شبکه‌ای باشد به این معنا که در فضای شبکه‌ای حضور داشته باشد و همه بازیگران دیگر را ببیند، امروزه صرف داشتن ارتباطات خوب با چهره‌های سرشناس از شما یک خبرنگار خوب نمی‌سازد؛ بلکه باید در آن فضای شبکه‌ای باشید، فضا را بشناسید، فیدبک‌ها را ببینید و به‌عنوان یک عنصر موثر در رسانه خود از آن استفاده کنید. از طریق این فضا می‌توان منابع خبری بهتری را پیدا کرد، جزئیات بیشتری را در رابطه با موضوع گزارش به دست آورد و با مردم نیز ارتباط بهتری برقرار کرد. پس می‌توان گفت مرز بین ساحت‌های رسمی و غیر‌رسمی به‌طور عملی برداشته شده و روزنامه‌نگار نمی‌تواند بدون دیدن آن فضای شبکه‌ای فعالیت کند و البته تنها با اتکا به این فضا نیز نمی‌تواند روزنامه‌نگاری کند؛ یعنی باید ترکیبی از توانمندی‌ها را برای حضور در این فضا و برای روزنامه‌نگاری در فضایی که این زیست بوم در آن قرار دارد، داشته باشد؛ به‌عبارتی نمی‌توان نسبت به آن بی‌تفاوت بود همچنین نمی‌توان در آن غرق شد. آن چیزی که فاصله بین ساحت رسمی و غیر‌رسمی ایجاد کرده است چیزی است که از آن به‌عنوان روزنامه‌نگاری شبکه‌ای یا ابر روزنامه‌نگارها یاد می‌شود؛ یعنی کسانی که به هر دو حوزه مسلط هستند و فقط روزنامه‌نگاران پشت میز نشینی نیستند که در چارچوب روزنامه فعالیت می‌کنند؛ بلکه می‌توانند فضای جدیدی از ارتباطات و درک روابط را در همان اقلیم جدید نیز همراه خود داشته باشند.

Read more: http://www.donya-e-eqtesad.com/news/911980/#ixzz3jodnCGjL

۱۳۹۴ مرداد ۳۱, شنبه

سخنرانی در همایش «جوان ایرانی، گفت‌وگوی جهانی»


بسم‌الله الرحمن الرحیم
در روزهایی کنار هم جمع شده‌ایم که معجزه گفت‌وگو و شناخت ساختارمند از سازوکارهای نظام جهانی، ایران را از فضای تهدید و تحریم و انزوا دور کرده و به بازیگر فعال و مؤثر در فرآیندی واقعی برای حل مسأله تبدیل کرده است.
در این شرایط نیازمند شناختی منطقی، و حضوری فعالانه در عرصه‌های مختلف هستیم. در حوزه فضای مجازی که موضوع صحبت کوتاه بنده است، به نظر می‌رسد که با مسأله‌ای سهل و ممتنع روبرو هستیم. سهل است زیرا به نظر می‌رسد شناخت و درک خوبی در میان مدیران دولت تدبیر و امید نسبت به فضای مجازی وجود دارد. شماری از مدیران ارشد دولت از شبکه‌های اجتماعی استفاده مؤثر می‌کنند. وجود چنین نگاهی به رسانه به صورت عام و شبکه‌های اجتماعی فراملیتی و فراگیر جهانی به صورت خاص، کار را برای ارائه پیشنهادهای بعدی آسان می‌کند. اما همین موضوع به ظاهر سهل،‌ وقتی به عرصه اجرایی می‌رسد،‌ با دشواری‌هایی نیز روبرو می‌شود. وقتی که می‌بینیم دسترسی به بسیاری از ابزارهای فراگیر جهانی که بستری برای حضور و کنش مردم عادی هستند، در ایران محدود شده است و اختلاف نظرهایی جدی درباره شیوه روبرو شدن با آنها وجود دارد. با توجه به هرم جمعیتی ایران و چیرگی جمعیت جوان، به عنوان پیشگامان پذیرش نوآوری‌ها، باید توجه کرد این شکاف سهل و ممتنع، بیش از همه،‌ جوانان و زندگی روزمره آنها را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
 بر همین اساس مهمترین اولویت‌های فضای مجازی در فضای پساتحریم را می‌توان اینگونه برشمرد:
1- تجربه آقای ظریف نشان داد که زندگی جزیره‌ای در فضای مجازی ممکن نیست. مگر می‌شد و می‌شود که با نسخه محلی و بومی‌شده توییتر و فیسبوک این موج خبری گسترده را،‌ آنگونه که ایشان انجام می‌دادند،‌ هدایت کرد؟ جوانان ایران،‌ به عنوان مهمترین طیف حامیان گفت‌وگوهای ایران و غرب نیاز دارند تا برای برقرار ارتباط مؤثر با جهان به صورت قانونی در فضاهای فراملیتی و فراگیر جهانی حضور داشته باشند، همانگونه که حضور وزیر امورخارجه و شماری از مقام‌های دولتی در این حوزه‌ها آثار مثبتی در پی داشته است.
2- بر همین اساس می‌توان گفت که ابتنای سیاست‌های فیلترینگ در ایران بر بی‌اعتمادی به جامعه و جوانان است. با مسدودسازی شبکه‌های اجتماعی و ابزارهای موبایلی و قطع پیاپی مسیرهای ارتباطی، هجرت کاربران به فضایی جدید یا استفاده از ابزارهای عبور از فیلترینگ به یک رویه بی‌پایان و دور باطل تبدیل شده است.
3- روی دیگر سکه مسدودسازی و فیلترینگ، تحریم‌های جهانی برای کاربران ایرانی است. این خوشبینی وجود دارد که با برچیدن تحریم‌ها، خدماتی که شرکت‌های بین‌المللی به صورت روتین و غالبا رایگان در اختیار کاربرانشان قرار می‌دهند و برای ما در ایران ممنوع است برچیده شوند، ولی به نظر می‌رسد با توجه به حجم بالای مشارکت و حضور کاربران ایرانی در این زیرساخت‌ها نیاز به مطالبه‌ای ملی و دولتی براي احقاق حق كاربران ايراني در این حوزه وجود داشته باشد.
4- گشایش‌های مطالبه شده پیشین البته پشتوانه‌های دیگری نیز نیاز دارند. تجربه زیسته ما در شبکه‌های اجتماعی و ابزارهای موبایلی نشان می‌دهد که منطق روابط در این فضاها همچون جامعه امروز ما دچار آشفتگی است و راهبرد گفت‌وگو به عنوان یک راه‌حل و به عنوان هدف، در آن‌ها ضعیف است. به همین دلیل علاوه بر گشایش‌ در مسأله فيلترينگ و تحريم فضاي مجازي که پايه زیست سالم در این فضاهاست، به صورت جدی به آموزش سواد رسانه‌ای با هدف پیشبرد گفت‌وگو در فضاهای جدید نیازمندیم. آموزش سواد رسانه‌ای به جوانان می‌تواند مقدمه اتنقال این آموزش به سایر اقشار و گروه‌های سنی جامعه نیاز باشد. نیازی که شاید وزارت ورزش و جوانان بتواند به عنوان بازیگر مؤثر این حوزه به آن بپردازد.
متشكرم

۱۳۹۴ فروردین ۱۴, جمعه

وزیر ناتمام



شهریورماه 1382 در سال پایانی مجلس ششم، چالش‌های سیاسی مختلفی پیش روی دانشگاه و آموزش عالی قرارداشت. ناآرامی خردادماه در دانشگاه‌ها در تهران، بازداشت برخی دانشجویان و مسائل پیرامونی آن اخبار سیاسی دانشگاه‌ها را به خود اختصاص داده بود. روی دیگر سکه استعفا نابهنگام مصطفی معین وزیر علوم،‌ تحقیقات و فناوری بود. مهمترین تلاش شش ساله وزارت علوم بر تغییر ساختار آموزش عالی‌ در مسیر استقلال نسبی دانشگاه‌ها از طریق شکل‌گیری هیأت‌های امنا و همچنین استقلال مالی دانشگاه‌ها متمرکز بود. در شش سالی که از روی کار آمدن دولت اصلاحات گذشته است سرریز تلاطم‌های سیاسی بارها و بارها بر سردانشگاه آوار شده است و هربار تدبیر و استواری مدیران آموزش عالی و دانشگاهیان شدت ضربه را گرفته است، اما شهریور 82 نقطه میانی مجموعه‌ای از تعارض‌های سیاسی است که در ماه‌های بعد به مرور به سود مخالفان دولت اصلاحات تغییر جهت می‌دهد. به تازگی در دومین دوره انتخابات شوراها اصول‌گرایان پیروز شده‌اند، پرونده مرگ خبرنگار کانادایی-ایرانی موضوع اصلی نزاع سیاسی است و این‌سو در ساختار آموزش عالی  طرح تحول ساختاری با استناد به تقابل برخی بندهایش با آئین‌نامه‌های شورای‌عالی انقلاب فرهنگی در شورای نگهبان رد شده است. وزیر علوم،‌ دکتر مصطفی معین، از وزرای کلیدی کابینه اصلاحات است. پیش از اینها در دوران فطرت نیروهای خط امام سخنگوی آنها بوده است وبه عنوان یک نیروی خط امامی کلاسیک با کنش سیاسی مشخص و چارچوب‌مند از جمله چهره‌های نزدیک به رئیس جمهوری اصلاحات نیز به شمار می‌رود. در چنین شرایطی وزیر علوم، به این نتیجه می‌رسد که مسیر پیش‌ رو با شورای نگهبان و شورای عالی انقلاب فرهنگی، دست‌کم تا زمانی که او بر مسند وزارت است، نتیجه‌ای نخواهد داشت و از باب راه‌گشایی و کلید اندازی در قفل آموزش عالی ایران، استعفا می‌دهد. استعفایش بار دیگر بخش‌هایی از چالش سیاسی را داغ می‌کند و نشان می‌دهد وزیر سیاسی کابینه اهل سیاسی کاری نیست و به خاطر سایر چالش‌های موجود در دولت و مجلس حاضر نیست که وزارت علوم را در بن‌بست سیاست ببیند و ترجیح می‌دهد که کنار برود.
در مجلس ششم هم اوضاع ناآرام است. زمزمه‌هایی که منجر به ردصلاحیت‌های سال بعد و تحصن مجلس ششم شد، از همین روزها در مجلس قابل شنیدن است و به همین دلیل مجلس استعفای معین را بیش از هرچیز تضعیف نمای سیاسی کابینه اصلاحات می‌داند. به همین دلیل هم گزینه بعدی برای کنشگران سیاسی و مجلس اهمیت بسیاری دارد.
اما در وزارت علوم ، وزیر مستعفی به معاونانش تاکید می‌کند که نباید بعد از او وزارت را ترک کنند. تاکید هم می‌کند که احتمالا بدون او بشود سیاسی‌کاران را از طرح تحول ساختاری دور نگه‌ داشت و زحمات شش ساله بدنه کارشناسی وزارت علوم را به ثمر رساند. از میان معاونانش جعفر میلی‌منفرد به عنوان سرپرست منسوب می‌شود. زمانی کوتاه بعد از استعفای معین و پذیرش آن چهره‌ای به مجلس معرفی می‌شود که فضای سیاسی مجلس انتظار آن را ندارد: رضا فرجی‌دانا.
**  4 از 4
فرجی‌دانا استاد مهندسی برق خوش‌نام و باسواد دانشکده فنی دانشگاه تهران بود که در زمان ریاست منصور خلیلی‌عراقی بر این دانشگاه رییس مرکز انفورماتیک بود و تلاش‌های مؤثری هم در سامان‌دهی زیرساخت‌های فناورانه دانشگاه تهران کرد. او  بعدتر ریاست دانشکده فنی را نیز برعهده گرفت، نخستین رئیس منتخب دانشگاه تهران شد.
انتخابی‌شدن رؤسای دانشگاه‌ها نیز از ایده‌های کلیدی وزارت علوم در دوره اصلاحات بود که بعد از آزموده شدن در چند دانشگاه اصلی در آخرین روز کار مصطفی معین در وزارت علوم به عنوان یک دستورالعمل کلی ابلاغ شده بود. اولین تجربه انتخاب مستقیم رئیس توسط اعضای هیأت علمی در دانشگاه تهران اتفاق افتاد و رئیس وقت دانشگاه تهران، منصور خلیلی عراقی انتخابات را برگزار کرد و نتایج را برای وزیر فرستاد. وزیر علوم نیز با اتکا بر خرد و باور جمعی اعضای هیأت علمی دانشگاه تهران در نیمه‌ سال 1381 رضا فرجی‌دانا را به شورای‌عالی انقلاب فرهنگی معرفی کرد و او نخستین رئیس انتخابی دانشگاه تهران شد، رویه‌ای که در دولت‌های بعدی کنار گذاشته و با مخالفت شورای‌عالی انقلاب فرهنگی امکان استمرار نیافت.
یک‌سال بعد از انتخاب او به عنوان رئیس دانشگاه تهران، وقتی در فضای بعد از استعفای مصطفی معین، فرجی‌دانا به مجلس معرفی شد، یکی از کسانی که در مخالفت با او سخن گفت احمد پورنجاتی نماینده اصلاح‌طلب مجلس ششم بود. پورنجاتی در سخنان خود انتخاب فرجی‌دانا را پاک کردن صورت مسأله وضعیت دانشگاه‌ها دانست و گفت: «چون‌ اینجا مدرسه‌ نیست‌ که‌ ما یک‌ معلم‌ تحصیلکرده‌ معدل‌ (۴) از (۴) بخواهیم‌، آن‌ خوب‌ است‌ ولی اینجا دانشگاه‌ است‌. یکی‌ از مهمترین‌ حوزه‌های‌ مدیریتی‌ دولت‌ که‌ چالشهای‌ فراوان‌ این‌ سالها در محیط‌ دانشگاه‌ شاهد مثال‌ ماست‌ می‌تواند هر روز یک‌ مشکلی‌ را بوجود بیاورد و اگر قرار باشد بجای‌ حل‌ مسأله‌، صورت‌ مسأله‌ را پاک‌ کنیم‌... » لُب کلام پورنجاتی این بود که فرجی‌دانا دارای پیچیدگی‌های سیاسی لازم برای وزارت علوم نیست و باید وزیر بعدی علوم به لحاظ سیاسی هم‌تراز مصطفی معین باشد یا به قول ناصر قوامی نماینده دیگری که مخالف وزارت او بود، کسی باشد که در برابر فشارهای مختلفی که بر دانشگاه وارد می‌شود به اندازه وزیر قبلی توان مقاومت داشته باشد.
استدلال‌های مخالفان فرجی‌دانا در فضای پرتنش سیاسی شهریور 1382 مؤثر افتاد و فرجی‌دانا به کابینه اصلاحات راهی پیدا نکرد. چندهفته بعد جعفر توفیقی،‌ معاون آموزشی مصطفی معین، به عنوان گزینه دیگر رئیس جمهوری به مجلس معرفی شد و توانست رای اعتماد بگیرد و همانطور که پیش‌بینی می‌شد، طرح تحول ساختاری وزارت علوم در دوره دوساله وزارت او مراحل قانون‌گذاری را طی کرد و اجرایی شد هرچند که بسیاری از رویکردهای این طرح در دولت‌های نهم و دهم کنار گذاشته شد.
** کشتیبان را سیاستی دگر آمد
فرجی‌دانا بعد از رای عدم اعتماد مجلس ششم، به دانشگاه تهران بازگشت و دوران مسئولیت خود به عنوان ریاست این دانشگاه را تا آذرماه 1384 ادامه داد. سه ماه بعد از انتخابات ریاست جمهوری‌ای که باعث تغییر کامل در ساختار سیاسی دولت در ایران شد اختلاف‌هایی میان او و وزیر وقت علوم در شیوه مدیریت وجود داشت که رفتن او را ناگریز می‌کرد. یکی نمونه از این چالش‌ها در جلسه‌ای درباره پردیس کرج دانشگاه تهران با حضور رئیس دانشگاه تهران، وزیر علوم و نماینده کرج روی داد. امام‌زاده‌ای در کنار پردیس کرج دانشگاه تهران (پردیس کشاورزی) قرار دارد و متولیان آن قصد داشتند بخشی از زمین‌های پردیس کشاورزی را برای توسعه امام‌زاده در اختیار بگیرند. با وجود موافقت وزیر وقت (محمدمهدی زاهدی) استدلال‌های فرجی‌دانا نماینده کرج و حاضران را قانع می‌کند که این زمین‌ها در اختیار دانشگاه و توسعه علم بماند. پیش ازاین هم در انتخاب رئیس پردیس قم، فرجی‌دانا برخلاف توصیه‌ها به رأی اعضای هیأت علمی استناد کرده بود و حکم داده بود. نمونه‌هایی مانند این باعث شد که رفتن او نیز جدی شود و مرحوم آیت‌الله عمید زنجانی از سوی زاهدی،‌ وزیر وقت علوم، به جای او برای ریاست دانشگاه تهران «منصوب» شد.
** از کانادا تا استیضاح
فرجی‌دانا دانش‌آموخته از دانشگاه واترلوی کانادا بود. در زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در سال 1392 نیز وی در یک فرصت مطالعاتی در این دانشگاه بود. حسن روحانی ابتدا جعفر میلی‌منفرد، معاون سابق وزارت و سرپرست آن پس از استعفای معین را به مجلس معرفی کرد. مجلس نهم میلی‌منفرد را به عنوان یک مدیر اصلاح‌طلب و به اتهام نزدیکی به مصطفی معین دارای صلاحیت ورود به کابینه ندانست. بعد از آن جعفر توفیقی سرپرست وزارت علوم شد و بعد از جمع‌بندی رئیس جمهوری برای معرفی نکردن او به مجلس اصولگرا، فرجی‌دانا که بعد از تجربه تلخ مجلس ششم تمایلی برای ورود به دولت نداشت، قانع شد که به عنوان گزینه وزارت علوم دولت تدبیر و امید به مجلس معرفی شد. در نهایت نیز رایزنی‌ها به نتیجه رسید و توانست رأی اعتماد هم بگیرد و وارد دولت شود. شیوه مدیریت وزارت علوم در هشت‌سال پیش از او به گونه‌ای بود که نسبت به طرح تحول ساختاری، که هزینه‌های علمی و مطالعاتی و تجربی‌ سنگینی برای آن شده بود، یک عقب رفت کامل شکل گرفته بود. فرجی‌دانا بازگشت و برخلاف نظر مجلس از مدیران کلیدی وزارت علوم در دوره اصلاحات که سهم مهمی در شکل‌دهی و معماری وزارت و تحول ساختاری آن داشتند استفاده کرد. او همچنین در افشای تخلفاتی که در حوزه‌های مختلف مانند بورسیه‌ها انجام شده بود، دست مدیران را باز گذاشت و فشارهای بیرونی را نادیده گرفت. مهمترین فشار به او از سوی مدیران و وابستگان دولت‌های نهم و دهم بود که معتقد بودند فرجی‌دانا نباید از اعضای شورای معاونان وزارت علوم در دوره اصلاحات (که در افواه سیاسی به حلقه معین شهرت یافته بودند)‌استفاده کند،‌ در حالیکه برخی انتخاب‌های او، از جمله انتصاب‌ دکتر توفیقی وزیر سابق به عنوان مشاور و قائم‌مقام، از شرط‌های اولیه او در دیدار با رئیس جمهوری برای پذیرفتن مسئولیت وزارت بود و هم او و هم دلسوزان آموزش عالی ایران می‌دانستند بدون بازگشت بنیان‌گذاران تحول ساختاری امکان اینکه مسیر هشت‌ساله گذشته اصلاح شود وجود ندارد. همه اینها باعث شد وزیری که پیش‌تر به اتهام غیرسیاسی بودن نتوانسته بود وارد کابینه اصلاحات شود، این‌بار به اتهام سیاسی‌کاری با استیضاح مجلس روبرو شود. سایه‌ استیضاح برسراو باقی ماند تا در نهایت یک‌سال بعد از حضور در مسند وزارت، مجلس نهم به او رأی عدم اعتماد بدهد. فرجی دانا در 29 مردادماه 1392، در آستانه ده‌سالگی رای عدم اعتماد مجلس ششم به او، از مجلس نهم هم رأی عدم اعتماد گرفت.
***
[يادداشت منتشر شده در ويژه‌نامه نوروزی اعتماد]

۱۳۹۳ اسفند ۱۰, یکشنبه

لزوم بازگشت دانشگاه آزاد به مدار آموزش عالی


این یادداشت را هفته قبل به یکی از روزنامه‌های اصلاح‌طلب برای نشر دادم. به دلیل انتقادهایی که از عملکرد دانشگاه آزاد در آن وجود دارد، مدیرمسوول روزنامه از درج آن خودداری کرد.

 ***

 محمد فرهادی دومین وزیر علوم دولت تدبیر و امید بعد از یکی دو جابه‌جایی در ستاد وزارت علوم و اسکان سیستم مدیریتی‌اش، حالا دیگر در مسند وزارت جاافتاده است و این امیدواری وجود دارد تا مسیری را که کارشناسان مسائل آموزش عالی از دولت یازدهم انتظار دارند و در یک‌سال گذشته هم گام به گام پیش رفته است پی بگیرد. یکی از مواردی که انتظار می‌رفت به آن توجه شود و این روزها نوبت به آن رسیده است، گسترش پرحجم تحصیلات تکمیلی در دانشگاه آزاد است. فرهادی اخیرا در اصفهان، بازگشتی جدی و اعتراضی به چالش‌هایی داشت که 25 سال قبل، زمانی که جایش را به مصطفی معین داد، به اوج رسیده بود.

محمد فرهادی در جلسه با رؤسای دانشگاه‌های اصفهان از توسعه بی‌رویه تحصیلات تکمیلی دانشگاه آزاد در سال‌های اخیر انتقاد کرده است. زمانی که فرهادی صندلی وزارت را ترک می‌کرد (1368) هفت‌سال از اعلام راه‌اندازی دانشگاه آزاد در نماز جمعه تهران می‌گذشت و یک سال بعد از آن بود که در جلسه شورای عالی انقلاب فرهنگی کلیات تاسیس مؤسسات آموزش عالی آزاد به تصویب رسیده بود. البته در این فاصله زمانی چالش‌های میان دستگاه متولی آموزش‌عالی کشور و دانشگاه آزاد به اوج رسیده بود. دانشگاه آزاد آنگونه که در ابتدا اعلام شد بنا بود که دوره‌های آموزشی بدون مدرک برگزار کند و بیش از هرچیز به ارتقای آگاهی و دانش عمومی مردم کمک کند. اما در عمل و بعد از پذیرش اولین گروه دانشجویان بدون ارزشیابی اولیه، مسئولان دانشگاه به این فکر افتاده بودند تا مدرک هم بدهند. نبود قانونی برای مدیریت مراکز آموزش عالی آزاد و همچنین تبعیت نکردن دانشگاه آزاد از چارچوب‌های آموزش عالی کشور در پذیرش دانشجو و تعریف و توسعه رشته‌های دانشگاهی، انبوهی از مشکلات را گرد هم آورده بود. چالشی که 15 بهمن ماه 1393 یعنی 32 سال بعد از اعلام اولیه تاسیس این دانشگاه هنوز هم وجود دارد و وزیر علوم، که این‌بار هم محمد فرهادی است، نوید می‌دهد که مدتی است که مدیران دانشگاه آزاد تمکین می‌کنند و درجلسات بررسی ظرفیت و رشته‌ها این دانشگاه حاضر می‌شوند.

معضل ارزشیابی مدارک فارغ‌التحصیلان دانشگاه آزاد در سال‌های اولیه، که به دلیل تخلف‌های صورت گرفته وزارت علوم حاضر به ارزیابی مدرک آنها نبود، احتمالا به خوبی در یاد محمد فرهادی و سایر مدیران قدیمی وزارت علوم مانده است. 14 اردی‌بهشت‌ماه 1367 (در ماه‌های پایانی مجلس دوم) با حمایت ریاست وقت مجلس (آیت‌الله هاشمی رفسنجانی) و علی رغم مخالفت دولت وقت طرحی دو فوریتی در مجلس مطرح شد و رای آورد که وزارتخانه‌های علوم و بهداشت موظف شدند فارغ‌التحصیلان دانشگاه آزاد که پیش از تصویب نهایی رشته‌ها در این دانشگاه پذیرفته شده‌اند، تائید کنند. مصوبه‌ای پرسروصدا که در نوع خود بی‌نظیر هم بود و موقتا مشکل پذیرفته‌شدگان دوره‌های اول دانشگاه آزاد را برطرف کرد. اما سایر مشکلات و ازجمله تبعیت نکردن دانشگاه آزاد از چارچوب‌های آموزش عالی کشور همچنان و تا همین روزهای اخیر دنباله‌دار است. 30 دی‌ماه امسال شورای عالی انقلاب فرهنگی گزارش کمیته‌ای را که با هدف برای بررسی ظرفیت‌های اعلام شده از سوی دانشگاه آزاد در حوزه تحصیلات تکمیلی تشکیل شده بود بررسی کرد و در نهایت تصمیماتی گرفت که برخی از آنها سالهاست مساله اصلی دانشگاه آزاد در رویارویی با نظام آموزش عالی کشور است.

این کمیته البته شاید در نام و عنوان کمیته‌ای جدید باشد اما به لحاظ تاریخی به همان ساختاری باز می‌گردد که در قانون سال 1367 به آن تاکید شده بود. در ادامه مصوبه آن سالِ شورای‌عالی انقلاب فرهنگی به تشکیل کمیته‌ای سه نفره با ترکیب نمایندگان شورا، وزارت علوم و دانشگاه آزاد اشاره شده بود که وظیفه آن بررسی و تائید رشته‌های دانشگاهی دانشگاه آزاد بود. کمیته‌ای که در همه این سال‌ها کانون تلاقی و چالش میان متولیان آموزش عالی کشور و دانشگاه آزاد اسلامی بود و بارهای نمایندگان وزارت علوم به دلیل هم‌سویی دائمی دو عضو دیگر از شرکت در آن خودداری می‌کردند. شاهد این اختلاف‌های ادامه‌دار هم سخنان اخیر مخبردزفولی دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی است که دو هفته پیش گفت: «تصویب شد که کد رشته‌هایی که دارای مجوز شورای گسترش آموزش عالی نیستند باید حداکثر تا اردیبهشت سال 1394 تعیین تکلیف شوند و آنهایی که دارای معیارهای لازم هستند استمرار یابند و رشته‌هایی که فاقد معیارهای لازم هستند بر حسب تشخیص وزارتین علوم و بهداشت مجوزشان لغو خواهد شد.»

با این اوصاف شاید حالا بهتر بتوان سخنان فرهادی در اصفهان درباره لزوم قانونمند شدن دانشگاه آزاد را درک کرد. سخنانی که با واکنش فوری و گلایه‌آمیز رئیس دانشگاه آزاد روبروشد. میرزاده که در یک سال گذشته به دلیل چالش‌های بسیار وزارت علوم دست‌کم در فضای عمومی فشار و انتقادی ندیده بود به خبرنگاران گفت که آنچه از «رسانه‌ها» شنیده است باعث نگرانی است و «ما از دوستان خود توقع داریم که به دانشگاه آزاد که دستاورد انقلاب، مورد تائید امام و پیشنهاد آقای هاشمی رفسنجانی است بیشتر توجه کنند.» میرزاده البته نگفته که دقیقا کدام بخش حرف وزیر که در حقیقت تائید و ادامه مصوبه دو هفته قبل شورای‌عالی انقلاب فرهنگی است او را نگران کرده است به خصوص اینکه باید گفت متاسفانه بعد از سه دهه فعالیت دانشگاه آزاد در جلسه دو هفته قبل شورا باردیگر تاکید شد دانشگاه آزاد اسلامی موظف است که ضوابط بالادستی در حوزه آموزش‌عالی را رعایت کند! و عجیب‌تر از این آنکه دبیرشورای‌عالی انقلاب فرهنگی که خبر همین مصوبات را به رسانه‌ها داده بود در نشستی که چندروز قبل به مناسبت رونمایی از دستاوردهای پزشکی دانشگاه آزاد برگزار شده بود با طعنه‌ای آشکار به وزیر علوم، منتقد قدیمی و سرسخت دانشگاه آزاد در دهه 60، گفت کسانی که قبلا مخالف شکل‌گیری دانشگاه آزاد بوده‌اند امروز دایه دلسوزتر از مادر شده‌اند. قانون‌مداری فرهادی دربرابر تخلفات سالهای اول دانشگاه آزاد آنقدر آشکار بوده است که نه تنها مجلس دوم مجبور به گذراندن مصوبه‌ای قانونی برای رفع مشکل شد، بلکه وقتی در سال 1368 دکتر معین به عنوان وزیرعلوم کابینه آقای هاشمی به مجلس معرفی شد، گمان‌ها براین بود که وی قرار است برخلاف فرهادی با دانشگاه آزاد مدارا کند. گمانی که البته رنگ باخت و همان روز رای اعتماد هم باعث گلایه دکتر معین شد تا جایی که بعد از سخنان رئیس‌جمهوری وقت، بار دیگر پشت تریبون مجلس رفت و توضیح داد که موضعش کنارآمدن با وضع موجود دانشگاه آزاد نیست و عملا هم به نظر می‌رسد یکی از عواملی که وی را از کابینه دوم آقای هاشمی دورنگه داشت همین مساله راه نیامدن با دانشگاه آزاد بوده است.

به هرحال وزارت علوم کمی با چالش‌های ناشی از عملکرد هشت سال قبل کنار آمده است و فرصت بیشتری برای کارهای مهم پیش‌رو از جمله بازگشت به روزهای قانون‌مداری و توسعه کیفی آموزش عالی دارد. به همین دلیل هم روزهای آینده احتمالا شاهد رفت و آمد بیشتری میان دوگانه دانشگاه آزاد و مدیریت آموزش عالی (وزارت‌خانه‌های علوم و بهداشت) خواهیم بود. هرچند نمی‌توان منکر این شد که در دولت‌های نهم و دهم با دانشگاه آزاد برخورد سیاسی شد ولی آثار نامطبوع ناملایمات سیاسی آن روزها کم کم از میان رفته است و بازگشت به شرایط عادی نیازمند بازگشت دانشگاه آزاد به خاستگاه‌های قانونی‌اش است، بازگشتی که کلیت آن به سود نهاد آموزش عالی کشور است و طبیعتا نباید ریاست این دانشگاه را نگران کند.

يادی از آقای علی صدر


خانه مرحوم صادق طباطبایی، به رسم هر خانه‌ای که کسی در آن فوت کرده است، محل رفت و آمدهای خانوادگی (و البته سیاسی) است. میان عکس‌هایی که سایت جماران گذاشته بود این عکس نظرم را گرفت. پیرمرد گریان سمت چپ، آقای علی صدر،‌فرزند دوم آیت‌الله سیدصدرالدین صدر و برادر بزرگتر امام موسی صدر (آقا رضای صدر فرزند ارشد بود). دایی صادق و فاطمه طباطبایی. شاهد حاضر رویدادهای بسیاری در سال‌های اخیر که کمتر حاضر می‌شود خاطره‌ای بگوید یا حرفی بزند.
خدا به ایشان هم تسلی و آرامش بدهد.

درگذشت آقای خاص


مرحوم صادق طباطبایی مصداق «آقای خاص» در جمهوری اسلامی بود. روایتش از تاریخ معاصر مخصوص خودش بود و به نوعی راوی روایت‌های سوم بود. تصویرش از امام خمینی هم با ابراهیم یزدی و هم با احمد جنتی فرق داشت و همین او را مهم می‌کرد. صادق طباطبایی صدایی بود که کمتر شنیده می‌شد برای همین همیشه جذاب بود.
***
برای من ارتباطات‌خوانده هم صادق طباطبایی یک پدیده خاص بود. هم‌صدای انتقادی‌های ضد تلویزیون مثل پستمن بود. هم تکنوپولی را ترجمه کرده بود و هم «ظهور ماهواره، افول فرهنگ» را نوشته بود. چهار پنج جلدی کتاب در این حوزه داشت و دوسه سالی یک‌بار در دانشکده ما می‌آمد و دراین‌باره حرف می‌زد.
***
تصویر سومم از او مربوط به مؤسسه صدر و اتکای همیشگی مؤسسه به او بود. پشتوانه‌ای که کمتر دیده می‌شد.
***
درگذشت او را به همه رفقای صدری‌ام تسلیت می‌گویم.
***
چهارسال قبل- نمایشگاه رسانه‌های دیجیتال- غرفه مؤسسه امام موسی صدر، همراه با عادل محمدحسینی عزیز، میزبان صادق طباطبایی بودیم.

یک فرضیه درباره طراحی انتخاباتی دلواپس‌ها

چرا وزیر بهداشت نقطه کانونی تمرکز مخالفان دولت است؟
پاسخش به یک حقه انتخاباتی ساده باز می‌گردد. موفقیت کلیدی و مردمی روحانی در داخل حول بهداشت و سلامت بوده است. در کل‌کل‌های انتخاباتی برای زیرسؤال بردن یک اقدام موفق رقیب (که دست‌کم خودش می‌گوید موفق بوده است) سه راه وجود دارد:
1- اصل آن اقدام موفق زیر سؤال برود که اینکه بگوییم انجام نشده است وشعارش داده شده است.
2- اینکه اصل اقدام را بپذیریم ولی درباره مفید بودنش تردید کنیم
3- اینکه اصالت آن را زیرسؤال ببریم و بگوییم این اقدام موفق نتیجه مؤلفه‌های دیگری بوده است.
***
اقدامات دولت در حوزه بهداشت و سلامت قابل کتمان نیست و ارزش‌گذاری مثبتی هم از سوی جامعه داشته است به همین دلیل راه حل سوم مورد توجه قرار می‌گیرد؛ اینکه همه جا جار بزنیم: همه اینها نتیجه توانمندی‌های وزیر بهداشت بوده است.
***
ابزار عملی این‌کار در رسانه‌های دلواپس چه بوده است:
1ح برجسته‌سازی فوق‌العاده او نسبت به سایر وزرای کابینه ( مثلا در یک دوره زمانی کوتاه تمام رسانه‌های اصولگرا با او مصاحبه کردند).
2- فاصله‌گذاری میان او و سایر اعضای کابینه: که بهانه‌اش باید جور شود. یک‌بار سرسیگار با تعمت‌زاده و یک‌بار سر ریزگردها با ابتکار و همینطور گام به گام
و در نهایت در بزنگاه مورد نیاز جداکردن وزیر از آقای روحانی و روکردن او به عنوان ناجی مردم با انبوهی از افتخارات
***
پی‌نوشت تاکیدی: اصلا و ابدا منظورم این نیست که خود ایشان در چنین طراحی‌ای نقش دارند و برنامه‌ای در کار است. اما دست‌کم می‌توان حدس زد که چنین طراحی‌ای شده است. الله اعلم.