۱۳۹۳ فروردین ۳۱, یکشنبه

دوازده+یک هزار روز فراموشی امام موسی صدر

امام موسی صدر در کنار شهید دکتر چمران در سفر به شوروی
این یادداشت را برای 12هزارمین روز ربودن امام موسی صدر نوشتم و چه زود و چه زود 13هزارمین روز هم گذشت و ماه پشت ابر ماند...

تصویر اول/ 33 سال
33 سال گذشته است؛ سنش از هشتاد سالگی رد و لابد الان خمیده قد شده است. چون قامت بلندش به سقف کوتاه زندان عادت کرده است. زندانبان‌هایش هم پیرشده‌اند. اگر مریدش نشده باشند، دست‌کم با روحیه‌ای که امام دارد، رفیقش شده‌اند، شاید پنهانی خبرها رو به او داده باشند. شاید با خبرهای جدیدی که گاه و بیگاه شنیده باشد، به بی‌خبری زندان عادت نکرده باشد.
لابد در همه این سال‌ها خبرگرفتن از خانواده‌اش، برایش اولویت داشته است. در تنهایی زندان بچه‌ها را به صف کرده و یکی یکی سراغشان را گرفته است: صدری، حمید، حورا و ملیحه. در خیالش با خانم و بچه‌ها سر سفره نشسته‌اند و حرف زده‌اند. ملیحه که کوچکتر بوده روی پای پدر نشسته و پدر دستی بر سرش کشیده است. ۳۳ سال تنهایی فرصت زیادی به آدم می‌دهد که به رویاهایش عادت کند. به یاد همسری باشد که بیش از همه از دوری رنج کشیده است. به یاد برادران و خواهرانش و عزیزان دیگر.



۳۳ سال اینقدر زیاد است که بشود مفصل به همه اینها فکر کرد. خیلی‌های دیگر هم هستند که لابد در این سال‌ها به فکر آنها بوده است و سعی کرده از آنها خبری بگیرد. اگر خبری نگرفته باشد، در خیال‌هایی که در زندان سراغ آدم می‌آید، شاید به ساختن تصویری مثبت از دنیایی که در آن نبوده است، عادت کرده باشد. اگر هم خبر گرفته باشد که ... کلا ویژگی خبر این است که نمی‌گذارد به چیزی عادت کنی. هرچند که بعد از ۳۳ سال شنیدن خبرهای مختلف، شاید به همین هم عادت کرده باشد. در این سال‌ها، که کم هم نیستند، آدم به همه چیز عادت می‌کند. اگر کاغذ و قلم و کتابی در اختیارش بوده به نوشتن و خواندن عادت کرده و اگر هم اینها نبوده‌اند، لابد به رویاهایش عادت کرده است. بالاخره این همه سال گذشته است. بچه‌ها دیگر جاافتاده شده‌اند. حتما نوه‌هایی دارد و لابد خیلی از دوستانش شهید شده‌اند یا فوت کرده‌اند. حالا دیگر امام موسی صدر به رویای همه اینها عادت کرده است.
تصویر دوم/ 50 سال
۵۰ سال گذشته است. موسسات امام موسی صدر، ۵۰ سال است در لبنان فعال هستند. ۵۰ سال است میراث امام موسی صدر در لبنان دوام پیدا کرده و بسط یافته است. اما فقط ۱۸ سالش را امام در لبنان بوده و بقیه سالهایش در اسارت گذشته است.
اگر یکی از زندانبان‌ها مرید امام شده باشد و گاه و بیگاه خبرها را به او بدهد، حتما خیلی جدی پیگیر خبرهای موسسات بوده. آخرین خبرها از فرزندانش در جبل عامل و مدرسه پرستاری و خانه ایتام؛ شاگردانش در حرکه المحرومین و جنبش امل و دوستانش در خط مقدم مقاومت لبنان همیشه سوژه خبرهایی بوده‌اند که دنبال می‌کرده. مؤسسات در همه این سال‌ها بردوش دیگران اداره شده‌اند و در میان همه آنها ربابه خانم سرآمد است. او که از همه بیشتر کنار برادر بوده است و در این سالها هیچوقت به نبودنش عادت نکرده است. لابد آقا موسی هم همیمنطور است. وقتی بیاید، که به نظرم خیلی نزدیک است، اول از همه از ربابه می‌پرسد که موسسات به کجا رسیدند؟ بچه‌ها از آب و گل درآمدند؟ شیعیان آبرودار لبنان شدند؟

تصویر سوم: ۳۰ سال
شمس و مولانای لبنان بوده‌اند. ۳۳ سال است امام موسی صدر ربوده شده است و ۳۰ سال است که چمران به شهادت رسیده است. نسبت او با امام صدر، نسبتی چندجانبه بوده است. همراه و همدل همیشگی امام صدر سالهاست بار سفر را بسته است و به نبودن امام موسی صدر عادت نکرده است. حتما در این سال‌ها، امام همیشه به یاد چمران بوده است و به نبودن او عادت نکرده است. همیشه منتظر بوده چمران با یک تیم آموزش دیده از بچه‌های لبنان بیاید و او را از بند به در آورد. لابد به این انتظار کهنه هم عادت کرده است. سی سال است که چمران در بین ما نیست، اما در ذهن امام موسی صدر بوده است.

تصویر چهارم: پیگیری
۳۳ سال است در بند است. نه ملاقاتی، نه تلفن و نه نامه. ممکن است زندانبان‌ها مهربان نبوده‌اند و از ترس مافوق جواب سلامش را هم نداده باشند. تصویر ترسناکی است یک عمر به تنهایی عادت کردن. آن هم برای کسی که میان مردم بودن برایش اصل اول بوده است. در این تنهایی شاید به این هم فکر کرده باشد که چرا از کسی خبری نمی‌شود. چرا کسی به سراغ قدافی نرفته است. اگر بی‌خبر باشد از روزگار، شاید با خیال‌های خوب، خیال‌های بد را کنار بزند. شاید فکر کند دیگر یارانش هم در بند شده‌اند، یا نظام جهانی به دست کسانی افتاده است که توان پیگیری را از دوستان و خانواده سلب کرده‌اند. ولی اگر باخبر باشد و بداند ... سخت است بعد از این همه سال پیگیری بی‌نتیجه در چشم امام موسی صدر نگاه کردن. لابد چشمهایش، با آن نفوذ و مهر، پرسش‌گر هم بشوند: این همه سال چه شد؟ چه چیزی مهمتر از امامی که در بند بوده است. لابد در زندان با خودش فکر کرده و همه را بخشیده است. غیر از این کرده باشد، شرمنده هستیم که حتی اگر بند از پایش گشوده شود، به دیدارش برویم. چشمانش را ببینیم و خیلی راحت بگوییم: چشم انتظارت بودیم امام.

تصویر ششم: متهم اصلی
این پرونده متهم اصلی ندارد. متهم ربودن امام تفرعنی است که در وجود خیلی‌ها بود و در قذافی تجسد یافت. خیلی‌ها که امروز به ندیدن امام عادت کرده‌اند، امام نگذاشت مردم به ظلم آنها عادت کنند و آنها سعی می‌کنند به نبود امام عادت کنند و دیگران را هم عادت دهند. وقتی همه عادت کنند از دست وکیل و خانواده کاری برنمی‌آید. خبرهای بد و دروغ‌های فراوان عادت‌های بد را تقویت می‌کنند؛ می‌گویند این همه سال گذشته است و دیگر خبری نیست. در نگاه آنها که عادت می‌کنند بی‌خبری خوش خبری نمی‌شود، بی خبری بی‌خبری است،‌ بی عملی است. چیزی است که نتیجه‌اش وضعیت امروز امام موسی صدر است. وضعیتی که نتیجه همه عادت کردن‌هاست.

هیچ نظری موجود نیست: