۱۳۹۴ شهریور ۹, دوشنبه

مکتب اسلام اجتماعی / مروری بر گفتمان تبلیغی امام موسی صدر



شهریورماه امسال 37 سال از ربودن امام موسی صدر می‌گذرد. تجربه درخشان حضور و مدیریت جماعت مسلمانان شیعه لبنانی توسط او، اگر چه در قیاس با زمان طولانی ناپدیدیِ اجباری او کوتاه و گذرا بود، اما به لحاظ ایجاد یک بستر تجربی و عملی برای رشد و توسعه جماعتی شیعیان لبنان، حضوری موثر و قابل توجه است. او به عنوان یک روحانی شیعی و با هدف سرپرستی شیعیان لبنان به این سرزمین سفر کرد، تا چندسال قبل از ورود او به لبنان «در بیروت همه روزنامه فروش‌ها، واکسی‌ها، حمال‌ها، ماموران آسانسور و گارسون‌ها» شیعه بودند. این تصویر را موسی صدر از هنگام ورودش به بیروت تصویر کرده است. واقعیت ذهنی و تجربه زیسته امام موسی صدر تا آن روز چنین تصویری از دین را برنمی‌تابید و موعظه از فراز منبر، در عین بی‌خبری از وضع اجتماعی و اقتصادی جامعه پایین منبر را منطقی نمی‌دانست، برای همین در یکی از سخنرانی‌هایش در همان دوران می‌گوید که: «دعوت اگر صحیح و توأم با عمل نباشد و وضع اجتماعی دعوت کننده یا هم مذهبان او بد باشد، کم اثر خواهد بود. اصولا یکی از بزرگترین دلیل‌ها برای بطلان ادعای دعوت کننده، همان وضع اجتماعی اوست. آخر چطور ممکن است که مردم،‌ ادعای مسلمانی را که اسلام را ضامن سعادت دنیا و آخرت می‌داند باور کنند در حالی که فقر و جهل و مرض و کثافت آنها را فراگرفته است و اخلاق تجار و روش جوانان و رفتار سیاست‌مداران همه فاسد و منحرف است؟ این خود سند بی‌اعتباری مدعای هر دعوت‌کننده‌ای است».

براساس چنین باوری گام اول در اصلاح وضعیت شیعیان لبنان به تأسیس جمعیت خیریه احسان و نیکوکاری منجر می‌شود. هدف اول هم محو تکدی‌گری به صورت عام و میان شیعیان به صورت خاص است. کمک‌های خرد و اندک روی هم جمع می‌شوند و برای اشتغال و کمک به متکدیان تدبیر اندیشیده می‌شود. دیگرخواهی و مبسوط اندیشی جمعیت در جامعه چندفرهنگی لبنان هم موثر واقع می‌شود و شماری از مسیحیان هم به میان حامیان مالی جمعیت اضافه می‌شوند، فعالیت‌های حمایتی‌اش گسترده می‌شود و مجموعه عملکرد این جمعیت به ارتقای تصویر اجتماعی و اقتصادی شیعیان در جامعه لبنان کمک می‌کند. در گام بعد برای مشارکت اجتماعی زنان مسلمان فکری می‌شود. باید شرایطی فراهم شود که فضای اجتماعی باعث محدودیت فعالیت‌های زنان مسلمان و مومن نشود و به همین دلیل به مرور درهای جمعیت احسان و نیکوکاری به روی زنان نیز گشوده می‌شود. سرمایه اجتماعی جمعیت و اندیشه پویا و جامعه‌محور موسی صدر سبب می‌شود تا شرایط حضور برابر برای همه زنان با باورها و پوشش‌های مختلف در فعالیت‌های اجتماعی شیعیان فراهم شود، نگاهی که تا کنون نیز در مجموعه موسسات صدر در لبنان حفظ شده است. امام موسی صدر در گام سوم به اصلاح و بهینه‌سازی مراسم مناسبتی مذهبی می‌پردازد و با زمان‌مند کردن و متنوع ساختن برنامه‌های این نشست‌ها جوانان را باردیگر پای بساط مجالس مذهبی می‌آورد. همچنین با همراهی شهید چمران و راه‌اندازی مدرسه صنعتی «جبل عامل» مهارت‌آموزی و توانمندسازی جوانان در دستور کار قرار می‌گیرد. در کنار این، راه اندازی مدرسه پرستاری برای دختران و ساماندهی شمار زیادی فعالیت‌های آموزشی، دینی و تفریحی برای جوانان در کنار توانمندسازی اقتصادی و اجتماعی شیعیان سبب می‌شود تا به مرور با ارتقای سطح زندگی، بهبود وضعیت اجتماعی و در نهایت افزایش آگاهی، شأن اجتماعی و مطالبه‌گری سیاسی جامعه شیعیان لبنان ارتقاء یابد، میراثی که تا کنون نیز باقی مانده است. مجموعه این فعالیت‌ها تبلور نگاه اجتماعی موسی صدر به تبلیغ دین است، جایی که خودش درباره این روند می‌گوید: «دایره دعوت و تبلیغ خود را به مومنان و اهل مسجد محدود نخواهم کرد. بلکه فراتر از مسجد در باشگاه‌ها، مدارس و دانشگاه‌ها نیز به سخنرانی می-پردازم. می‌کوشم تا اعتماد جوانان را نسبت به توانمندی و صلاحیت دین در انطباق و همگامی با زندگی جدیدشان هر قدر هم که پیشرفت و تحول یافته باشد، به دست آورم.»

با چنین باوری گفت‌وگو به عنوان یک هدف و به عنوان یک روش برای رسیدن به جامعه آرمانی در دستور کار امام موسی صدر قرار گرفت. او نه تنها باب گفت‌وگو با جوانان و زنان را گشود و شرایط را برای رشد و تعالی آنها از مسیر گفت‌وگو هموار ساخت،‌ بلکه از آن هم فراتر رفت و گفت‌وگو با «دیگران» را نیز در دستور کار قرار داد. رابطه خوب او با سران اهل سنت و مسیحیان لبنان به جایی رسید که در رویدادی نادر در موعظه روز عید مسیحیان در کلیسای کبوشین در محراب کلیسا ایستاد برای مسیحیان سخن گفت: «اینک خود را کنار شما می‌یابم، هم اندرزگو و هم اندرزپذیر. با زبان خود سخن می‌گویم و با قلب خود می‌شنوم». مجموعه فعالیت‌های امام موسی صدر در لبنان در دو شاخه اصلی حرکت محرومین (فعالیت‌های اجتماعی و توانمندسازی) و جنبش امل (سرواژه: افواج مقاومت لبنان و اولین طلیعه مقاومت لبنانی برابر رژیم اشغالگر اسراییل) استوار و پایدار ماند و نهادهای اجتماعی و خدمت عمومی در حوزه مسایل اجتماعی و همچنین حرکت‌های بعدی مقاومت لبنانی از دل همین تلاش‌ها پدیدار شدند. نگاه تبلیغی امام موسی صدر به عنوان یک روحانی صاحب مکتب شیعه، آموزنده است و می‌توان جریان‌ساز باشد: اسلام اجتماعی و مردم‌گرا که در آن ترویج دینداری، ترویج زندگی اجتماعیِ مبتنی بر گفت‌وگو، تشریک مساعی و زیست بهتر است.

۱۳۹۴ شهریور ۷, شنبه

سواد رسانه‌ای کاربردی در بسترهای جدید موبایلی اندک است

شفقنا رسانه- زکیه جورابراهمیان: «اگر یک آریایی هستی این پیام را برای ده نفر بفرست» جمله ای که در پایان بعضی از پیام های موبایلی و اینترنتی دیده می شود و مخاطب را ترغیب می کند تا یک پیام خاص را بازنشر و آگاهی عمومی درباره ی ایده ی مورد ادعا در متن یا یک خبر نجات بخش را افزایش دهد. ایده هایی نژادپرستانه، ملی گرایانه و اخباری نجات بخش درباره ی یک محصول وارداتی که سلامت عمومی را به خطر می اندازد. ایده ها و اخباری که اغلب تحریف شده و غلط هستند یا اگر اطلاعات درستی هم دارند، از زمان انتشار آنها مدت زیادی می گذرد و مخاطب با سطح سواد رسانه ای پایین آن را درست می داند و منتشر می کند. هشتگ #نهضت_ضد_ جفنگ برای مقابله با همین پیام های نادرست، غیر علمی و زرد در فضای مجازی شکل گرفت. پدرام الوندی روزنامه نگار و کارشناسی ارشد علوم ارتباطات اجتماعی، ایجاد کننده ایجاد این هشتگ، هدفش را واکنش سریع و کوتاه به این محتواها می داند. گفت وگوی تلگرامی شفقنا رسانه با الوندی به ابعاد مختلف این موضوع می پردازد که در ادامه می خوانید.
هدف و چرایی ایجاد هشتگ ضد جفنگ چه بود ؟
متاسفانه سرعت گسترش و همه‌گیری ابزارهای اجتماعی مبتنی بر تلفن همراه بیش از غنای محتوای فارسی موجود برای نشر در آن است. به همین دلیل ما شاهد گردش محتواهایی غالبا سطحی، نازل و بدون تعارف «به درد نخور» در این فضا هستیم. بخشی از این مطالب سرگرمی‌های گذرا مانند لطیفه‌ها و مانند اینها هستند. اما بخش مهمتری از این محتواها به داده‌های غلط، تحریف شده و بدون پشتوانه تاریخی، علمی و مستند باز می‌گردد. من به عنوان یک روزنامه نگار حاضر در این ساختار شبکه ای و کسی که درباره سواد رسانه ای در بسترهای اجتماعی حساس بودم، هشتگ #نهضت_ضد_جفنگ را  به راه انداختم تا بتوان خیلی کوتاه و سریع به این دست محتواها  واکنش نشان داد.
با این شرایط، آیا برنامه‌ای برای گسترش این هشتک در ابعاد گسترده تر را دارید؟
نه، یعنی اصلا اعتقادی ندارم که در این فضاها باید به دنبال این رفت تا هر کنشی ابعاد بزرگی پیدا کند. ممکن است افراد زیادی آن را بشناسند یا حتی بعد از مدتی فراموش شود. برای من مهم این است در فضای اطرافم بتوانم موثر باشم نه این که همه فضاهای وب را تغییر دهم که در ساختار جدید گردش اطلاعات اصلا شدنی هم نیست.
قطعا همین که در فضای اطراف خودتان موثر باشید، عاملی برای تاثیرگذاری در فضاهای دیگر هم می شود.
بله، همین طور است. اما من برنامه‌ای برای گسترش این ایده ندارم و اگر هم داشته باشم امری شدنی نیست. ولی ممکن است در فضاهای دیگر هم اثر بگذارد.
همان طور که خودتان هم اشاره کردید، ما شاهد تولید محتواهای سطحی و بدون منبع درست در فضای مجازی هستیم. شاید این امر درباره محتواهایی با جنبه سرگرمی توجیه پذیر باشد اما درباره محتواهایی با جنبه حیاتی و علمی مثل مسایل پزشکی یا شیوع یک بیماری و … ممکن است هراس زیادی را در بین مخاطبان این پیام ها ایجاد کند، به نظر شما چرا ما در تولید این نوع از محتوا کمتر به درست یا غلط بودن مطالب اهمیت می‌دهیم؟
من از یک زاویه دیگر به این سوال پاسخ می دهم. البته این درک من از موضوع است. نمی توانم خودم را جای تولیدکنندگان این «جفنگ»ها بگذارم. آنها را درک نمی کنم. اما به نظرم درباره مخاطبان و مصرف‌کنندگان آنها دو نکته وجود دارد. اول این که، شمار قابل توجهی از آنها تازه وارد‌های فضای مجازی  هستند و دوم، نسبت به کاربران شبکه های اجتماعی(از گودر تا فیس بوک و توییتر و…) عاملیت و تنوع گسترده‌تری دارند. این پیام‌ها توسط آنها اثر دارد. در این فضاهای موبایلی پذیرش صحت یا پسندیدن(like) پیام با بازنشر آن خودش را نشان می دهد و همین که یک مطلب جفنگ در یک روز در چند گروه به دست شما می رسد یعنی مخاطبان از آنها راضی بوده اند.
خب ورود این تازه واردها چه اثری دارد؟
مهمترین اثرش این است که درک آنها و سواد رسانه ای آنها محدود به دنیای غیرآنلاین است. درک آنها از رسانه های الکترونیک است. تلویزیون و رادیو در ایران نماد خبر راست است. وقتی تلویزیون می گوید دیشب در فلان شهر یک نفر پای سگی را گاز گرفت! شما تردیدی نمی کنید این اتفاق عجیب افتاده است. اما فضای مجازی به صورتی است که اگر فیلم آن را هم به ما نشان دهند باید با تردید و دقت، درباره صحت آن تحقیق کنید. خب وقتی درک شما درک رسانه توده ای است (رسانه های الکترونیک سنتی) طبیعتا این وسواس را ندارید و به راحتی می پذیرید. یا وقتی پیام های سلامت را در تلگرام می خوانید مانند برنامه «به خانه بر می گردیم» که همواره پزشکان معتبری مهمان آن هستند، به پیام تلگرامی اش اطمینان می کنید.
عاملیت بیشتر «کاربر- مخاطب» ها چه اثری می تواند داشته باشد؟
مهمترین اثرش این است که مانند دنیای رسانه‌های زرد هر چه پیام زردتر و اغراق شده‌تر باشد، برای مخاطب جذاب‌تر است. برای همین انبوهی از پیام‌های جفنگ درباره این که «زمان شاه چه خبرها بوده است!» در آن وجود دارد و با خنده کاربران هم رو به رو می شود.
به نکته خوبی اشاره کردید. یعنی می توانیم بگوییم ماهیت تلویزیون از ابتدا مبتنی بر صحت اخبار بوده است به همین دلیل همه منتظر اخبار درست از طریق این رسانه هستند. اما ماهیت و ذات این شبکه ها از ابتدا مبتنی بر تردید و شک بنا شده است مگر تعداد محدودی از گروه هایی که اعضای گروه بر چند و چون اخبار و مطالب، رصد و نظارت کامل دارند و مانع انتشار مطالب نادرست می شوند؟
اجازه دهید توهم توطئه نداشته باشیم… «گروهی» وجود ندارد و امکانش را هم ندارد که وجود داشته باشد و در این سطح وسیع اثر گذار باشد. دست کم من مخالف این نوع نگاه هستم. به هر حال شهوت دیده شدن و لایک یا باز نشر گرفتن در اقلیم رسانه‌های جدید وجود دارد. خیلی از این جفنگ‌ها جالب و جذاب نوشته می‌شوند تا واکنش آنی و مثبتی را بر انگیزند و حمایت بگیرند. این‌ ها را چشم انداز توطئه‌ای نمی بینم.
از زوایه دیگر به این موضوع نگاه کنیم. سواد رسانه‌ای در بین کاربران این شبکه ها چه جایگاهی دارد و چگونه می تواند در جلوگیری از انتشار محتوا و باز نشر اطلاعات نادرست موثر باشد؟
سواد رسانه‌ای کاربردی در بسترهای جدید موبایلی اندک است. کاربر- مخاطب‌هایی که حضور دارند با همان درک‌های پیشینی از رسانه‌های توده‌ای در ایران و اعتماد سنتی شان از این ابزارها استفاده می کنند. به علاوه این که غلبه احساسات و سطحی‌نگری هم در آن زیاد است. این کاربر مخاطب‌ها را نمی توانیم به صورت عام روزنامه نگار شهروند بدانیم. چون شناخت و کاربری شان از فضاهای جدید مدل جدیدی از مخاطب منفعل است. تجربه زیسته خود من در این بسترها نشان می دهد که مشارکت کاربران(که سطح اقلی روزنامه نگاری شهروندی است) منفعلانه و در حد بازنشر جفنگ‌هاست و نه کنشگرانه و فعال(آنچه در تعریف روزنامه نگاری شهروندی سراغ داشتیم).
با این اوصاف، چگونه می توانیم این گروه از مخاطبان منفعل را که به احتمال زیادی علاقه ای هم به بحث های جدی و  کاربردی ندارند و مشارکت آنها محدود به کپی پیست مطالب از یک گروه به گروه دیگر است، به سمت سواد رسانه ای سوق دهیم؟
راهی نداریم! باید صبر کنیم تا ذائقه جدید شکل بگیرد. این مساله هم باید در ساختارهای افقی و متکثر خود این بسترها به مرور بهینه شود. بخشی که تقویت کلیشه‌ها و جذابه های زردنگاری رسانه است و تا ابد باقی خواهند ماند و طبیعی هم هستند. اما آنجایی که مربوط به رو به رو شدن با جفنگیات است، قاعدتا با گذشت زمان بهینه می شود و کاربر مخاطب ها یاد می گیرند که با احتیاط کپی کنند و شک کنند. این شک هم باید مولود خود همان ساختارها باشد. مثل راه اندازی همین هشتگ #نهضت_ضد_جفنگ که هشداری کوتاه به اطرافیانم بود تا حواس خود را جمع کنند. راهی جز اتکا به خود این بسترها به عنوان راه حل بیرونی وجود ندارد.
به نظر شما آیا لازم نیست علاوه بر ایجاد هشتگ مطالبی را تولید کرد که در چرخه همین کپی پیست ها وارد شوند و در گروه های مختلف باز نشر شوند؟
شما می گویید لازم است. من می گویم که لزوم این را ممکن است من احساس کنم ولی نمی توان نسخه پیچید که لازم است. پس عده ای در گوشه ای بودجه بگیرند و محتوای کاربردی تولید کنند! در این بسترهای جدید این رویکردها جواب نمی دهد. مگر خود کاربرها به مرور به این سو بروند که خودشان هم در تولید و تکثیر محتوای معتبر مشارکت کنند. واقعیت این است که هم محتوای زیادی در بستر موبایلی در دسترس نیست و هم ابزارهای خوبی نیست. مگر ما چند اپلیکیشن خوب داریم که مخاطب بتواند روی آن محتوای فارسی با کیفیت بخواند و به سادگی هم روی تلگرام به اشتراک بگذارد.

۱۳۹۴ شهریور ۳, سه‌شنبه

مصاحبه با ضميمه هفتگي دنياي اقتصاد/ خبرنگاري ثانيه‌ به ثانيه‌اي

پدرام الوندی، روزنامه‌نگار و پژوهشگر در حوزه روزنامه‌نگاری شهروندی است. اگرچه او به‌واسطه انتشار ماهنامه داخلی سازمان هلال احمر ایران، گرداننده نخستین رسانه بشردوستانه ایران به‌شمار می‌آید، اما تخصص او در مطالعات شهروندخبرنگاری و پژوهش در حوزه رسانه‌های کوچک با کاربران بسیار است. از الوندی تاکنون مقالات و کتاب‌های متعددی به چاپ رسیده که مهم‌ترین آنها در این باره، دو کتاب با با نام‌های «روزنامه‌نگاری شهروندی» و «روزنامه‌نگاری شبکه‌ای»‌ است.  روزنامه‌نگاری شهروندی نوعی روزنامه‌نگاری است که توسط حرفه‌ای‌ها تولید نمی‌شود، اما کسانی آن را تولید می‌کنند که بیرون از سازمان‌های رسانه‌‌های جریان اصلی هستند. «شهروندان روزنامه‌نگار» معمولا آموزش کمی دیده‌اند یا فاقد مهارت‌های حرفه‌ای روزنامه‌نگاران هستند، اما به‌عنوان یک شهروند، عضو اجتماع فعال یا هوادار، می‌نویسند و گزارش می‌دهند. آنها تولیدکنندگان آماتور رسانه هستند. این کتاب تلاش می‌کند از میان منابع موجود و در دسترس، گوشه‌ای از انبوه مباحث و مفاهیم روزنامه‌نگاری شهروندی در تمام دنیا را مطرح  و راهی برای ورود خوانندگان به دنیایی تازه را فراهم کند. در گفت‌وگوی زیر ابعاد و زوایای مختلف روزنامه‌نگاری و خبرنگاری شهروندی با محوریت شبکه‌های اجتماعی، مورد بررسی قرار گرفته است.

ظهور خبرنگار شهروندها دردوران معاصر محصول چه تحولاتی بود؟
تعریف مدرنی که ما از روزنامه‌نگاری یا خبرنگاری شهروندی سراغ داریم به بعد از توسعه و فراگیری و مردمی شدن اینترنت برمی‌گردد؛ چراکه توسعه اینترنت برای اولین بار به افراد عادی امکان دسترسی به فضاهای جدید را می داد و برای آنها امکان حرف زدن و دیده و شنیده شدن را فراهم می‌کرد. با اولین موج‌های فراگیری اینترنت در دنیا با ظهور سایت‌هایی مثل Indy media که مخالفان جهانی شدن آن را سازماندهی می‌کردند، روزنامه‌نگاری شهروندی کنشگر شکل گرفت. این افراد این سایت‌ها را پایه‌گذاری کرده و از بستر اینترنت برای یک نوع هم‌افزایی، انتقال اطلاعات و همنوایی استفاده کردند. به همین دلیل هر جای دنیا که اعلام می‌شد نشستی مرتبط با جهانی شدن برگزار می‌شود، گردانندگان این سایت می‌توانستند به سرعت سازماندهی کرده و تظاهراتی را در محل برگزاری این نشست برگزار کنند. همه اینها به‌خاطر استفاده خوبی که از بستر اینترنت می کردند، شعارها و رویکردهای یکپارچه داشتند که در آنجا چکش می‌خورد و صیقل پیدا می‌کرد و بعد عملا می‌توانستند در زمانی کوتاه خود را برای تظاهرات اینترنتی آماده کنند. قاعدتا با گسترش و فراگیرتر شدن اینترنت این اتفاق‌ها نیز عمومی‌تر و مردمی‌تر شد؛ اما به همین شدت نیز تغییراتی در آن رخ داد. اگر بخواهیم تقسیم‌بندی کلی از حضور شهروندان در اینترنت داشته باشیم می‌توان آن را در چهار هسته اصلی دید؛ هسته اصلی، پایه‌ای و محوری که من فکر می‌کنم خیلی ارزشمند است و ما وقتی از روزنامه‌نگاری شهروندی صحبت می‌کنیم می‌توان گفت معنی آن را در این هسته می‌بینیم وب سایت‌هایی هستند که توسط شهروندان عادی راه می‌افتند و دنبال یک فضای جدی در فضای واقعی یا آف لاین هستند یعنی یک تشکل، جماعت هم فکر و گروه هم هدفی وجود دارند که از فرصت شبکه‌های اجتماعی یا رسانه‌های اجتماعی و در مجموع می‌توان گفت اینترنت برای پیشبرد اهداف خود استفاده می‌کنند.

چه طیف افراد از این رسانه‌ها بیشترین استفاده را می‌کنند؟
در هسته دوم کسانی هستند که از شبکه‌های اجتماعی استفاده می‌کنند یعنی به شبکه‌های اجتماعی که متعلق به شرکت‌های فراملی است وارد شده، آنجا می‌نویسند، لایک می‌کنند و اطلاعات و اخبار، دیده‌ها و شنیده‌ها و اخبار رسانه‌ها را به اشتراک می‌گذارند اما در واقع زمین بازی متعلق به آنها نیست، متعلق به فیس‌بوک و توییتر و... است. تا پیش از ظهور ابزارهای موبایلی می‌گفتیم که هسته سوم متعلق به تالارهای گفت‌و‌گو، چت‌روم‌ها، گوگل تاک و فضاهایی است که افراد با یکدیگر صحبت می‌کنند و امروز ابزارهای موبایلی هم به آن اضافه شده‌اند هسته چهارم رسانه‌های شخصی مانند وبلاگ‌ها هستند. در این چهار هسته افراد فعال هستند و حضور دارند و این حضور نیز آثاری دارد. یک نکته خیلی مهم این است که طبق تجربه تاریخی، معمولا حضوری در فضای مجازی منجر به یک اتفاق جدی شده و منشأ اثر واقع می‌شود که در همان وب سایت‌های کنشگر انجام گرفته یعنی تجربه‌های جهانی و موارد متعدد نشان می‌دهد که این سایت‌ها توانسته‌اند به‌خاطر اینکه پشت آنها یک عقبه اجتماعی قوی وجود داشته است روی دستور کار سیاسی و رسانه‌های جریان اصلی اثرگذار باشند، اما به مرور مثل تجربه کشورهایی که در بهار عربی دخیل بودند دیدیم که شبکه‌های اجتماعی مثل فیس‌بوک و توییتر نیز موثر شده و بستر فعالیت‌های آف‌لاین شدند، اما عملا به‌خاطر اینکه این شبکه‌ها مالکیت مشخصی دارند خوش‌بینی نسبت به آثار آنها را باید با احتیاط مطرح کرد و از جنبه‌های مثبت آنها با احتیاط بیشتری صحبت کرد، چراکه به هر حال آنها در موقعیت‌های خاص می‌توانند کارکرد خود را از دست بدهند..

شهروند خبرنگاران در این بسترهای جدید چه تحولاتی را در حوزه رسانه رقم زده‌اند؟
تفاوتی که بین شهروند خبرنگاران و خبرنگاران عادی وجود دارد این است که حرفه و وظیفه خبرنگار برای او امکان آموزش دیدن در این عرصه را فراهم می‌کند؛ بنابراین محوریت در کار او تولید است کما اینکه نسل اول شهروند خبرنگار کنشگر که مخالفان سیاسی حکومت‌ها، فعالان محیط زیست یا مخالفان جهانی شدن بودند نیز همین گونه بودند و فعالیت آنها در راستای این بود که بتوانند محتوایی را متناسب با اهداف خود تولید کنند، یعنی کنش‌های آنها هدفمند بود. اما در حالت کلی و به خصوص با گسترش شبکه‌های اجتماعی و ابزارهای موبایلی که در حال حاضر ما به شکل خیلی جدی با آنها سر و کار داریم بیشتر به سمتی می‌رویم که شهروندان به‌عنوان اشتراک تجربیات روزمره یا زیسته خود از آنها استفاده می‌کنند؛ یعنی مساله‌ای که در بحث شهروند خبرنگار جدی می‌شود تجربه زیسته است به‌طور مثال حادثه‌ای اتفاق می‌افتد؛ شما عکس گرفته و توسط ابزارهای موبایلی خیلی سریع به اشتراک می‌گذارید و شاید خیلی زودتر از اینکه یک رسانه بزرگ به این نقطه برسد مطلبی که شما به اشتراک گذاشته‌اید دیده شود و شاید بعد دیگران عکس‌های جدی‌تر، دقیق‌تر و حرفه‌ای‌تر از آن را ببینند؛ یعنی مردم با همین اشتراک تجربه زیسته خود از طریق ابزارهای موبایلی و شبکه‌های اجتماعی عملا به گسترش آن کمک کرده‌اند. اگر برای این امر نیز بخواهیم مدلی را در نظر بگیریم، در مدل‌های سنتی ارتباطات مدل‌هایی مثل خطی یا دومرحله‌ای و غیره داشتیم اما در حال حاضر با مدل‌های دایره‌ای رو‌به‌رو هستیم که در هسته این دایره نیز منابع خبری قرار دارند مثل چهره‌های سرشناس سیاسی، هنرمندان یا فوتبالیست‌ها یا به‌عبارتی سلبریتی‌ها یا افرادی که خود به خود موجب  ایجاد یک خبر برای ما هستند یا ارزش خبری دارند، اما در این دایره دیگر تنها روزنامه‌نگاران نیستند که با آنها سر و کار دارند بلکه هم با روزنامه‌نگاران در ارتباط هستند و هم در کنار آن، در بسترهای مختلف مجازی مثل شبکه‌های اجتماعی، وب‌سایت‌ها و وبلاگ‌ها مثل توییتر که در حال حاضر خیلی متداول شده با شهروندان ارتباط دارند.

در یک دوره سیاستمداران، هنرمندان یا فوتبالیست‌ها وبلاگ داشتند اما اکنون در توییتر فعالیت دارند و عملا پیام خود را هم برای رسانه‌ها می‌فرستند و هم برای مردم، مثل وزیر امور خارجه ایران که وقتی مطلبی را توییت می‌کند شما همزمان با خبرنگار آسوشیتدپرس این توییت را می‌بینید حتی ممکن است به‌عنوان یک شهروند چند دقیقه زودتر ببینید و آن را به اشتراک بگذارید. نکته این است که این زیست بوم خبر یا اقلیم جریان اطلاع‌رسانی تغییر کرده و تبدیل به یک ساختار دایره‌ای شده است؛ زیرا شما دوباره روی آن دیتایی که مستقل از منبع خبری گرفته‌اید فیدبک می‌دهید و برخی اوقات می‌بینید که رسانه‌های جریان اصلی روی این فیدبک‌ها گزارش تهیه می‌کنند. پیش از این آنها به ما اطلاعات می‌دادند و ما روی آن فیدبک می‌دادیم اما در حال حاضر ما راجع به موضوعی صحبت می‌کنیم و آنها تازه می‌گویند بازتاب به‌طور مثال یکی از پست‌های ظریف در شبکه‌های اجتماعی چگونه بوده است؛ یعنی خود این زیست بوم گاهی برای این رسانه‌ها دستمایه‌ای می‌شود تا کسانی که فرصت نداشته‌اند کل فضا را ببینند نیز از موضوع اطلاع پیدا کنند. پس می‌بینیم که این فراگیری فناورانه، گسترش و بهبود دسترسی به اینترنت و بالاخره سواد فناورانه به نسبت افزایش پیدا کرده و افراد زیادی می‌توانند با درجات متفاوتی از مهارت از این دستگاه‌ها استفاده کنند. این امر به گسترش این فضا کمک زیادی کرده و عملا فضای روزنامه‌نگاری حرفه‌ای را تغییر داده و به سمت پدیده روزنامه‌نگاری شبکه‌ای حرکت کرده است.

فکر می‌کنید کاربران شبکه‌های اجتماعی که خود هم تهیه‌کننده و هم مصرف‌کننده اطلاعات و اخبار در این فضا هستند تا چه حد به این شبکه‌ها اعتماد دارند؟
در ارتباطات یک بحث جدی به نام سواد رسانه‌ای وجود دارد. یکی از مسائل اصلی در این بحث این است که به چه اخبار و مطالبی اعتماد کنیم و به چه اطلاعاتی اعتماد نکنیم. این یک مساله ایرانی نیست به این معنا که این گونه نیست که فقط ما در ایران با آن مواجه باشیم بلکه جهانی است و ما بالاخره وارد یک اقلیم جدید شده‌ایم و این اقلیم جدید دیگر چارچوب‌های بسته، مشخص و غیرمنعطف روزنامه‌نگاری را ندارد که باید خبر را چک کرد و مسوولیت خبر را بر عهده گرفت. یک شهروند عادی نیز می‌تواند تولید‌کننده و ناقل خبر باشد، اما یک بحث بسیار جدی مهارت رو‌به‌رو شدن با این انبوه از محتوا است که قاعدتا به‌دلیل سرعت خیلی زیاد گسترش فناوری این مهارت به همان نسبت رشد نکرده است و شاید زمانی و دوره خلأیی لازم باشد تا افراد به جعلی بودن برخی محتواها پی ببرند بنابراین می‌توان گفت به‌دلیل جدید بودن این تجربه افراد تا حد زیادی به آن اعتماد می‌کنند یعنی در مرحله اول براساس یک دوره تجربه استفاده یا اعتماد به اقلیم خبر، اعتماد کاذبی نسبت به محتوای این شبکه‌های اجتماعی و ابزارهای موبایلی وجود دارد اما دوره گذاری طول می‌کشد تا این افراد به تدریج متوجه این موضوع شوند که هر پیامی قابلیت به اشتراک گذاشته شدن را ندارد بلکه باید پیش از آن راجع به صحت پیام جست‌وجو کنند. این چیزی است که به اعتقاد من باید ظرف یکی، دو سال آینده به آن برسیم که به شکلی جدی‌تر با پیام‌های این شبکه‌ها رو‌به‌رو شده و این زیست بوم جدید را بشناسیم.

شکاف‌های بین ساحت غیررسمی و ساحت رسمی خبر را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
ساحت غیر‌رسمی همان چیزی است که روزنامه‌نگاری شهروندی در آن حضور جدی دارد یعنی در حقیقت افراد کوچه و بازار زیست بوم خبر را شکل می‌دهند، می‌نویسند، گفت‌و‌گو می‌کنند و گاه نیز به عمد کذب می‌نویسند. این موج روزنامه‌نگاری شهروندی با تمام خوش‌بینی‌ها و بدبینی‌ها نسبت به آن باعث تحولی در تحریریه شد که از آن به‌عنوان روزنامه‌نگاری شبکه‌ای یاد می‌کنند یعنی گفته می‌شود یک روزنامه‌نگار حرفه‌ای روزنامه‌نگاری است که شبکه‌ای باشد به این معنا که در فضای شبکه‌ای حضور داشته باشد و همه بازیگران دیگر را ببیند، امروزه صرف داشتن ارتباطات خوب با چهره‌های سرشناس از شما یک خبرنگار خوب نمی‌سازد؛ بلکه باید در آن فضای شبکه‌ای باشید، فضا را بشناسید، فیدبک‌ها را ببینید و به‌عنوان یک عنصر موثر در رسانه خود از آن استفاده کنید. از طریق این فضا می‌توان منابع خبری بهتری را پیدا کرد، جزئیات بیشتری را در رابطه با موضوع گزارش به دست آورد و با مردم نیز ارتباط بهتری برقرار کرد. پس می‌توان گفت مرز بین ساحت‌های رسمی و غیر‌رسمی به‌طور عملی برداشته شده و روزنامه‌نگار نمی‌تواند بدون دیدن آن فضای شبکه‌ای فعالیت کند و البته تنها با اتکا به این فضا نیز نمی‌تواند روزنامه‌نگاری کند؛ یعنی باید ترکیبی از توانمندی‌ها را برای حضور در این فضا و برای روزنامه‌نگاری در فضایی که این زیست بوم در آن قرار دارد، داشته باشد؛ به‌عبارتی نمی‌توان نسبت به آن بی‌تفاوت بود همچنین نمی‌توان در آن غرق شد. آن چیزی که فاصله بین ساحت رسمی و غیر‌رسمی ایجاد کرده است چیزی است که از آن به‌عنوان روزنامه‌نگاری شبکه‌ای یا ابر روزنامه‌نگارها یاد می‌شود؛ یعنی کسانی که به هر دو حوزه مسلط هستند و فقط روزنامه‌نگاران پشت میز نشینی نیستند که در چارچوب روزنامه فعالیت می‌کنند؛ بلکه می‌توانند فضای جدیدی از ارتباطات و درک روابط را در همان اقلیم جدید نیز همراه خود داشته باشند.

Read more: http://www.donya-e-eqtesad.com/news/911980/#ixzz3jodnCGjL

۱۳۹۴ مرداد ۳۱, شنبه

سخنرانی در همایش «جوان ایرانی، گفت‌وگوی جهانی»


بسم‌الله الرحمن الرحیم
در روزهایی کنار هم جمع شده‌ایم که معجزه گفت‌وگو و شناخت ساختارمند از سازوکارهای نظام جهانی، ایران را از فضای تهدید و تحریم و انزوا دور کرده و به بازیگر فعال و مؤثر در فرآیندی واقعی برای حل مسأله تبدیل کرده است.
در این شرایط نیازمند شناختی منطقی، و حضوری فعالانه در عرصه‌های مختلف هستیم. در حوزه فضای مجازی که موضوع صحبت کوتاه بنده است، به نظر می‌رسد که با مسأله‌ای سهل و ممتنع روبرو هستیم. سهل است زیرا به نظر می‌رسد شناخت و درک خوبی در میان مدیران دولت تدبیر و امید نسبت به فضای مجازی وجود دارد. شماری از مدیران ارشد دولت از شبکه‌های اجتماعی استفاده مؤثر می‌کنند. وجود چنین نگاهی به رسانه به صورت عام و شبکه‌های اجتماعی فراملیتی و فراگیر جهانی به صورت خاص، کار را برای ارائه پیشنهادهای بعدی آسان می‌کند. اما همین موضوع به ظاهر سهل،‌ وقتی به عرصه اجرایی می‌رسد،‌ با دشواری‌هایی نیز روبرو می‌شود. وقتی که می‌بینیم دسترسی به بسیاری از ابزارهای فراگیر جهانی که بستری برای حضور و کنش مردم عادی هستند، در ایران محدود شده است و اختلاف نظرهایی جدی درباره شیوه روبرو شدن با آنها وجود دارد. با توجه به هرم جمعیتی ایران و چیرگی جمعیت جوان، به عنوان پیشگامان پذیرش نوآوری‌ها، باید توجه کرد این شکاف سهل و ممتنع، بیش از همه،‌ جوانان و زندگی روزمره آنها را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
 بر همین اساس مهمترین اولویت‌های فضای مجازی در فضای پساتحریم را می‌توان اینگونه برشمرد:
1- تجربه آقای ظریف نشان داد که زندگی جزیره‌ای در فضای مجازی ممکن نیست. مگر می‌شد و می‌شود که با نسخه محلی و بومی‌شده توییتر و فیسبوک این موج خبری گسترده را،‌ آنگونه که ایشان انجام می‌دادند،‌ هدایت کرد؟ جوانان ایران،‌ به عنوان مهمترین طیف حامیان گفت‌وگوهای ایران و غرب نیاز دارند تا برای برقرار ارتباط مؤثر با جهان به صورت قانونی در فضاهای فراملیتی و فراگیر جهانی حضور داشته باشند، همانگونه که حضور وزیر امورخارجه و شماری از مقام‌های دولتی در این حوزه‌ها آثار مثبتی در پی داشته است.
2- بر همین اساس می‌توان گفت که ابتنای سیاست‌های فیلترینگ در ایران بر بی‌اعتمادی به جامعه و جوانان است. با مسدودسازی شبکه‌های اجتماعی و ابزارهای موبایلی و قطع پیاپی مسیرهای ارتباطی، هجرت کاربران به فضایی جدید یا استفاده از ابزارهای عبور از فیلترینگ به یک رویه بی‌پایان و دور باطل تبدیل شده است.
3- روی دیگر سکه مسدودسازی و فیلترینگ، تحریم‌های جهانی برای کاربران ایرانی است. این خوشبینی وجود دارد که با برچیدن تحریم‌ها، خدماتی که شرکت‌های بین‌المللی به صورت روتین و غالبا رایگان در اختیار کاربرانشان قرار می‌دهند و برای ما در ایران ممنوع است برچیده شوند، ولی به نظر می‌رسد با توجه به حجم بالای مشارکت و حضور کاربران ایرانی در این زیرساخت‌ها نیاز به مطالبه‌ای ملی و دولتی براي احقاق حق كاربران ايراني در این حوزه وجود داشته باشد.
4- گشایش‌های مطالبه شده پیشین البته پشتوانه‌های دیگری نیز نیاز دارند. تجربه زیسته ما در شبکه‌های اجتماعی و ابزارهای موبایلی نشان می‌دهد که منطق روابط در این فضاها همچون جامعه امروز ما دچار آشفتگی است و راهبرد گفت‌وگو به عنوان یک راه‌حل و به عنوان هدف، در آن‌ها ضعیف است. به همین دلیل علاوه بر گشایش‌ در مسأله فيلترينگ و تحريم فضاي مجازي که پايه زیست سالم در این فضاهاست، به صورت جدی به آموزش سواد رسانه‌ای با هدف پیشبرد گفت‌وگو در فضاهای جدید نیازمندیم. آموزش سواد رسانه‌ای به جوانان می‌تواند مقدمه اتنقال این آموزش به سایر اقشار و گروه‌های سنی جامعه نیاز باشد. نیازی که شاید وزارت ورزش و جوانان بتواند به عنوان بازیگر مؤثر این حوزه به آن بپردازد.
متشكرم